مهمان گرامی، خوشآمدید! |
شما قبل از این که بتوانید در این انجمن مطلبی ارسال کنید باید ثبت نام کنید.
|
کاربران آنلاین |
در حال حاضر 35 کاربر آنلاین وجود دارد. » 0 عضو | 35 مهمان
|
|
|
اخرین روزهای اسفند |
ارسال کننده: HERCUL - 2019/02/03، 09:32 PM - انجمن: شعر پیپ
- بدون پاسخ
|
 |
(( "آخرین روزهای اسفند"))
.
.
این وقت شب انگار
کسی دارد دانه دانه دلتنگیهایش را
لای برفها می کارد …
*
تو که نباشی کم می آورم
برف چشمانم هی آب می شوند…
آدم برفی نبودم که به پایت یک شبه آب شوم …
من ؛ مو به مو سفید شدم !
....
کاش می شد در این اخرین روز های اسفند ... برگردی...
دلم برای ان روز ها که مجبورم کردی سیگار کشیدن را ترک کنم تنگ شده است...
دلم برای ان روز ها که پیپ خریدی و گفتی مرد رویاهای من باید باکلاس باشد تنگ شده است...
دلم برای توتون های ناب پاسارگاد تاباکیت که با سلیقه ی خودت برایم میگرفتی تنگ شده است...دلم برای قهوه های تلخ کافه ارتین و شیرینی لبخند تو تنگ شده است...
در این اخرین روز های اسفند بی رحم !
مانند گرگی گرسنه ، پیپم را به دندان میگیرم ، تا کمی ارام شوم ...
خسته ام...
و تو نمی دانی چقدر خسته ام ...
در من مردی
تمام راههای رسیدن به تو را
یک نفس دویده است!
در این اخرین روز های اسفند کاش بودیو میدیدی ..سیگار را ترک کرده ام...
..عضو انجمن پیپ ایران هستم...با کمک ماسترو رحیمی عزیز ...یک مرد پیپ کش باکلاس شده ام...درست همان چیزی که تو میخاستی...
در این اخرین روز های اسفند ... که من با پیپ هایم گاهوبیگاه خاطرات تلخوشیرینمان را دود میکنم.....و میدانم که خوب میدانی ..پیش از انکه انتظار سال نو را داشته باشم...انتظار برگشتن تو را میکشم....
بهار من تویی....
بهار من تویی...
بهار من تویی ...
|
|
|
شعر را با تو قسمت میکنم |
ارسال کننده: HERCUL - 2019/02/03، 09:31 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
 |
شعر را با تو قسمت میکنم
همان سان که روزنامهء بامدادی را
و فنجان قهوه را
کلام را با تو دو نیم میکنم
و احساس میکنم
که آوایم از میان لبان تو بیرون میآید
|
|
|
اگر میدانستی |
ارسال کننده: HERCUL - 2019/02/03، 09:30 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
 |
اگر میدانستی جایت
سر میز صبحانه چقدر خالی است
و قهوه
منهای شیرینزبانی تو
چقدر تلخ
من و این آفتاب بیپروا را
آنقدر چشمانتظار نمیگذاشتی...
|
|
|
| تنهاییِ دو نفره| |
ارسال کننده: HERCUL - 2019/02/03، 09:29 PM - انجمن: شعر پیپ
- بدون پاسخ
|
 |
_ خسته نشدی انقدر واستادی لب پنجره زل زدی به خیابون پیپ کشیدی؟
_قشنگه از این بالا، همه جا سفیده، مردم دارن عشق میکنن
_خب برو قاطیشون توام
_من خیلی وقته با هیچی و هیچکس قاطی نمیشم
_مدل خودتو پیدا کنی قاطی میشی
_مدل من اسقاطیه، نیست
_پس وایسا همون جا لب پنجره از دور نگاه کن به همه چی
_آره، از دور همه چی قشنگ تره، از دور زشتیارو نمیبینی، هر باری که نزدیک شدمو واقعیت رو دیدم حالم بد شده
_تعریف کن ببینم چی میبینی اون پایین؟
_اون پسر همسایه طبقه بالایی بود، همون که تابستون میرفت پشتِ بوم قایمکی بغل کولرِ ما پیپ میکشید بوش میومد توی خونه
_همون که حوصلش باهاش نبود؟
_آره، همون که حوصلشو جا گذاشته بود
_خب؟ اونم اون پایینه؟
_آره اون پایینه ولی دور از جمعیت
_حتمن اونم مثه تو نمیتونه قاطی بشه با بقیه
_یه آدم برفی درست کرده واسه خودش، صورت آدم برفیش هیچی نداره جز لب، گوشه لبشم یه پیپ گذاشته
_آدم برفی که پیپ نمیکشه
_شبیه خود پسره ست، نه چشمِ دیدن داره نه گوشِ شِنُفتن، حرفم نمیزنه، حرفاشو دود میکنه
_همون موقع گفتم این پسره افسرده ست
_افسرده نیست، حوصله هیچکس رو نداره
_کسی که حوصله هیچکس رو نداره افسرده ست دیگه
_افسرده نیست، کسی نیست بفهمتش،
زمستونا وقتی برف میاد آدم دلش میخواد یه قهوه درست کنه،بشینه ورِ دلِ اونی که دوسش داره، حرف بزنه بعد قهوه بنوشه، یه کاپ، دو کاپ...
_آره، خیلی میچسبه
_بعضی از آدما مثه قهوه بعد پیپ میمونن، میچسبن به آدم
_اگه آدم نداشته باشه همچین کسایی رو چی؟
_میشه مثه این پسره، توی این روزای سرد و سفید، پناه میبره به آدم برفی
_ آدم برفی خیلی سرده، نمیشه بغلش کرد
_عوضش میشه کلی باهاش حرف زد
_قدم چی؟ نمیشه باهاش قدم زد
_عوضش کلی میشه بهش زل زد
_اگه آفتاب بزنه چی؟
_ذره ذره آب میشه، با لبخند
_مثه تو...مثه من...
| تنهاییِ دو نفره|
|
|
|
خیلی وقته |
ارسال کننده: HERCUL - 2019/02/03، 09:27 PM - انجمن: شعر پیپ
- بدون پاسخ
|
 |
میگفت حالا که هستم نمیزارم تنهابشی...
نمیدونست خیلی وقته که هست اما نیست...
خیلی وقته که هست اما دلم برای اون روزایی که بود تنگ شده..
خیلی وقته که نصفه شبا صدای روشن شدن فندکم روی پیپم توی اتاق میپیچه
|
|
|
قصد جان مرا کردهای... |
ارسال کننده: HERCUL - 2019/02/03، 09:26 PM - انجمن: شعر پیپ
- بدون پاسخ
|
 |
نیستی ...
تنفس برایم دشوار شده
انگار هوا نیست
بغضهایم
گلویم را درد میآورند،
حتی پیپ هایم دیگر آرامم نمیکنند...
تو با نبودنت،
قصد جان مرا کردهای...
|
|
|
قهوه های از دهن افتاده طعم خوبی ندارند ... |
ارسال کننده: HERCUL - 2019/02/03، 09:23 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
 |
زمستان دارد
به بهار بر میگردد
شايد تو هم به من بازگشتی
ولي ديگر سياهی به موهايم بر نمي گردد...
قهوه های از دهن افتاده طعم خوبی ندارند ...
و عشق هر چقدر هم شعبده بازِ ماهری باشد
نمی تواند
اندوه را در دست هايش غيب كند
و شادی را از كلاهاش بيرون بياورد! ...
|
|
|
آدم گاهی.. |
ارسال کننده: HERCUL - 2019/02/03، 09:21 PM - انجمن: شعر پیپ
- بدون پاسخ
|
 |
آدم گاهی...
حواسش پرت میشود...
و غذا از دهن می افتد...
قهوه اش سرد میشود..
پیپ اش را روشن میکند اما نمیکشد...
کاغذ خط خطی میشود...
درس چند خط در میان خوانده میشود...
تلفن خودش را میکشد...
تاکسی هی بوق میزند...
بعد که به خودش می آید...
میگوید من فقط داشتم یک لحظه به "او" فکر میکردم...
فقط یک لحظه...
|
|
|
|