| مهمان گرامی، خوشآمدید! |
شما قبل از این که بتوانید در این انجمن مطلبی ارسال کنید باید ثبت نام کنید.
|
| کاربران آنلاین |
در حال حاضر 14 کاربر آنلاین وجود دارد. » 1 عضو | 13 مهمان HERCUL
|
|
|
| قهوه ای می خوردیم |
|
ارسال کننده: HERCUL - 7 دقیقهی پیش - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
 |
میز کوچکی دو نفره با پارچه ی چهارخونه ی قرمز!
فکرش را بکن،
خوب نمی شد؟
کنار پنجره ای رو به خیابانی آبی،
و دو فنجان که همیشه روی آن بود،
شب هایی که باران می آمد
می نشستیم،
قهوه ای می خوردیم
و من هزار سال برایت داستان می گفتم.
اما بهتر است قهوه را خودت دم کنی،
من را که می شناسی،
متخصص سر دادن قهوه ام،
حواس درست و حسابی ندارم،
تا به خودم می آیم
همه چیز از دست رفته،
مثل قهوه هایم،
مثل قطارهایی که جا می مانم،
مثل تو!
و حالا به خودم آمده ام...
تو نیستی،
خیابان آبی نیست،
باران نمی بارد ولی من...
هزار سال است
که برایت داستان می نویسم،
و با کوچکترین چیزها به یادت می افتم...
کجا بودم؟
داشتم می گفتم...
میز کوچکی دو نفره با پارچه ی چهارخونه ی قرمز...
فکرش را بکن،
خوب نمی شد؟
|
|
|
| قهوه خوشمزست ... |
|
ارسال کننده: HERCUL - دیروز، 05:36 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
 |
قهوه خوشمزست ...
خوشمزگیاش به تلخ بودنشه
وقتی میخوریم
تلخیاش را تحویل نمیگیریم
اما میگوییم چسبید !
زندگی روزهای تلخش بد نیست
تلخیاش را تحویل نگیر
بخند و بگو عجب طعمی !
|
|
|
| قهوه و فااالم بشو، فال دلت بهر کیست... |
|
ارسال کننده: HERCUL - 2025/10/25، 12:20 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
 |
بند دلم پاره شد،کنج دلت جااای کیست...
قهوه و فااالم بشو، فال دلت بهر کیست...
ابرم دلم رعد زد،تا ک ببارد تراااا...
این همه دیوانگی،بابت باران کیست...
فصل دلم تازه شد،غم ز دلم دور شد...
فصل بهارم تویی،فصل بهار تو کیست..
نسیم زندگانی،خش خش برگااای پیر...
نسیم عمرم تویی،باد هزین تو کیست...
سوزو گدازم تویی،رازو نیااازم تو بااش...
این همه آورگی،بهر دلت مااااال کیست...
آخر شعر سپهر،با عسل ناام توست....
شهد وجود گلت،بهر تماشااای کیست؟.....
|
|
|
| همین لبخندِ کمرنگت برای حال من خوب است |
|
ارسال کننده: HERCUL - 2025/10/21، 04:26 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
 |
همین لبخندِ کمرنگت برای حال من خوب است
نِکو باشد بهار تو،هوای سال من خوب است
زدی لبخند اجباری به لبها و نمی دانی
که با لبخند با اجبار هم ،احوال من خوب است
همین لبخند کمرنگی که از تأثیر آن بر من
به گونه چال می افتد،کنار خال من،خوب است
کنارت بی قراری ها،همین از حد گذر کردن
به روی شانه افتادن ، شبیه شال من خوب است
اگرچه آسمان دیگر مجال پر زدن ها نیست
شدم مرغی،پریدن هم برای بال من خوب است
تهِ فنجانِ تقدیرم،خیالت چای هر روز است
حضورت گاه، چون قهوه،برای فال من خوب است
به این جمله،کمی تسکین گرفتم وقت دلتنگی
همین که گاه هستی در خیالم مال من،خوب است❤️
|
|
|
| قهوه ای سفارش داده ام |
|
ارسال کننده: HERCUL - 2025/10/18، 09:24 AM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
 |
.
خواهش می کنم بیا...
قهوه ای سفارش داده ام
و از ترس آن که
مبادا دیر برسم
کیف پولم را فراموش کرده ام
|
|
|
|