مهمان گرامی، خوشآمدید! |
شما قبل از این که بتوانید در این انجمن مطلبی ارسال کنید باید ثبت نام کنید.
|
کاربران آنلاین |
در حال حاضر 164 کاربر آنلاین وجود دارد. » 0 عضو | 164 مهمان
|
|
|
شهر ممنوعه |
ارسال کننده: HERCUL - 2020/11/29، 10:23 AM - انجمن: شعر سیگار
- بدون پاسخ
|
 |
پشت پنجره می ایستم
سعی می کنم
لکه های به جا مانده
از باران چند روز پیش را از روی
شیشه ی سرد پاک کنم
و اصلا حواسم نیست که دارم
کار بیهوده ای انجام می دهم .
آسمان دلش گرفته ،
رنگ لاجوردیش به سرخی گراییده
اما نمی بارد
خورشید قهر کرده و پشتش را به ما
می کند ؛
کلاغ ها ، بی سر و صدا
بالهایشان را جمع و روی سیم برق جا خوش کرده اند و
هر از گاهی سری این طرف و آن طرف می کنند ...
چند روزی است خبری از یاکریم ها ندارم ؛
نه در پیاده روها راه می روند و نوک به زمین می زنند نه می آیند
پشت پنجره و بق بق بقو می کنند .
فقط یک گربه سیاه را هر روز می بینم
که این حوالی می پلکد .
گاهی سرش را در سطل زباله ی سبز و نارنجی فرو می برد و دمش را می چرخاند ؛
گاهی برای خودش لی لی کنان این ور و آن ور می رود و وقتی خسته می شود
می رود زیر یک ماشین پارک شده کنار خیابان لم می دهد و با چشم های براقش همه را می پاید .
خاک باغچه ها خشک است و
برگ درختان زرد ...
و تک و توک سبز .
چراغ های شهر همه با هم یک دفعه روشن می شوند و
سیاهی شب تحت شعاع قرار می گیرد
و
تازه زندگی شروع می شود !
یک نفر کلاه را تا ابروهایش پایین کشیده و زیپ کاپشن خلبانی اش را
تا خرتناق ؛ همان جایی که همیشه به آن اشاره می کنیم و می گوییم به اینجایمان رسیده ؛
همانجا که مأوا و نأمن بغض های کوچک و بزرگمان است ؛ بالا کشیده و
دست های را در جیب فرو برده و سنگی را با نوک کفش هدایت می کند و صدای ضربه های پی در پیش به سنگ
شیشه سکوت را می شکند .
یک نفر ، ساک چرخدار به
دست گرفته و خرت خرت روی زمین دنبال خودش می کشد .
یک نفر دارد بلند بلند با تلفن همراهش حرف می زند و گهگاه قهقه ای سر
می دهد .
و یک ماشین کنار خیابان با چراغ های روشن ایستاده ، یک فیلتر سیگار که هنوز هم آتش دارد از پنجره آن روی آسفالت پرت می شود و بعد از چند لحظه اتومبیل هم به راه می افتد و باز خیابان تنها می شود ...
نسیم ولگردی در شهر پرسه می زند و سر به سر شاخ و برگ درختان خسته می گذارد و نعره شان را در می آورد .
حتی یک ستاره هم در هفت آسمان به چشم نمی خورد .
ماه زیر ابرها پنهان شده و
شب کمی تاریک تر از همیشه به نظر
می رسد .
دیگر هیچ خبری در شهر نیست .
همه در سکوتی دلهره آور غرق شده اند
تا اینکه ؛
صدای خش خش جاروی مرد نارنجی پوش در فضا می پیچد و
یک موسیقی آرام در گوش مردم شهر نواخته می شود که هر نُت آن معادل چند
سی سی آرامبخش قوی است .
همه سراپا گوش می شوند و دل به آوای جاروی سحر آمیز همیشه بیدار
می سپارند و آرامشی عجیب تمام شهر را بر می دارد ...
|
|
|
مسابقه عکاسی چهره ها ویژه پاییز ۱۳۹۹ - ۲۰ الی ۳۰ آبان |
ارسال کننده: raufweb - 2020/11/14، 10:36 AM - انجمن: اخبار جشنواره های فروش و مسابقات انجمن پیپ
- بدون پاسخ
|
 |
مسابقه عکاسی چهره ها ویژه پاییز ۱۳۹۹ - ۲۰ الی ۳۰ آبان
مسابقه چهره ها و درج تصویر شما در اینستاگرام های جهانی Instagram.com/pipeparade.iran - Instagram.com/irangentelmanclub -با فعالیت شما زیر عکس خودتان شامل تگ و کامنت و رای داوران
جایزه یک عدد پیپ ایرانی دو میلیون تومانی و کسانی که هم خرید دارند هم در مسابقه چهره ها شرکت کنند و فعال هم هستند شانس برنده شدن بیشتری دارند.
یادتون نره که اینستاگرام ماسترو رحیمی instagram.com/mastro.rahimi رو هم تگ کنید تا داوری از شما و فعالیت هاتون برای تیم مدیریت انجمن پیپ بهتر انجام شود.
عکس تکراری برنده نخواهید شد
|
|
|
آرام بگیر! |
ارسال کننده: HERCUL - 2020/10/25، 02:34 PM - انجمن: شعر پیپ
- بدون پاسخ
|
 |
آرام بگیر!
گاهی باید یک دایره بکشی و بنشینی درونش
بگذار به حال خودش زندگی را
و هیاهوی آدم ها را.
بنشین کنار سکوتت
پیپت را چاق کن و یک فنجان قهوه
به خودت تعارف کن...
|
|
|
اعتیاد |
ارسال کننده: HERCUL - 2020/10/25، 02:32 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
 |
چشمهایش "قهوهای" بود و به حق فهمیدهام
"قهوه" از سیگار و قلیان اعتیاد آورتر است✌️
|
|
|
و زندگی تلخ است... |
ارسال کننده: HERCUL - 2020/10/25، 02:22 PM - انجمن: شعر سیگار
- بدون پاسخ
|
 |
و زندگی تلخ است
قهوه همان آرزوهای ماست
همان قهوه ای که ما از روزگار تلخِ تلخ می خواهیم
همان قهوه ای،
که روزگار برایمان می آورد
وما
از تلخی آن شکر میریزیم ،شاید کمی تلخینش کمتر شود
زندگی همان منوی زمان است،
همان گارسونی ست که منو را به دست ما میدهد
و می گوید، چی میل دارید؟
وما میگوییم سیگار آزاد است؟
راستی
کنار میزمان پیر مردی را میبینم کتاب بدست و سیگار میکشد و می خواند، تلخ ترین روزگارش را.
و به یاد روزگار تلخش، قهوه تلخ می نوشـد
آری روزگار و زمان و سرنوشت
قهوه را تلخ کرده اند
و سیگار یار تنهایی و شکر ماست
|
|
|
فنجان هـای خالی |
ارسال کننده: HERCUL - 2020/10/25، 02:18 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
 |
در این عصر پاییزی فنجان هـای خالی را که نگاه می کنم . . .
گلــویم
به خاطر قهوه هایی که با ” تو ” نخورده ام ، چقـــدر می سوزد !
|
|
|
☕️ ICO |
ارسال کننده: HERCUL - 2020/10/25، 02:17 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
 |
در این دنیا آنکه کار میکند چیزی بدست نمی آورد و آنکه چیزی به دست می آورد، کار نمیکند.
فقر در صنعت قهوه توسط سفیدپوستان یقه سفید تولید میشود تا طعم قهوه تلخ بماند...!
کارگر برای نجات خانواده خود هر روز میمرد تا نمیرند!
با پايين ترین قیمت، کیسه های درد آن ها را میخرند و با بالاترین قیمت، کافئین را درون گلوی ما میپاشند، تا نفر سوم پول ها را روست کنند.
چرا کسی از تجاوز به دختران جوان در مزارع قهوه نمیگوید؟
دستمزد کارگران زخم خورده چقدر است؟ شانه هایشان را دیدید؟
کودکان کار، متخصصین بیسواد، باسواد رنجنامه ای هستند که در کلاس فرآیند طبيعي مرگ فارغ التحصیل شده اند.
مادری را میشناختم که از درد زایمان سبد قهوه را گاز میزد...!
سازمان حقوق حشر سکوت میکند. (محکوم میکند)
سازمان جهانی قهوه (ICO) سکوت میکند. ( محکوم میکند)
من و تو ما سکوت میکنیم و در نهایت لذت فنجان را با یک عکس دو تایی هشتگ میکنیم!
|
|
|
|