مهمان گرامی، خوشآمدید! |
شما قبل از این که بتوانید در این انجمن مطلبی ارسال کنید باید ثبت نام کنید.
|
آمار انجمن |
» اعضا: 1,974
» آخرین عضو: kobraNiyazi
» موضوعات انجمن: 3,120
» ارسالهای انجمن: 3,852
آمار کامل
|
کاربران آنلاین |
در حال حاضر 99 کاربر آنلاین وجود دارد. » 0 عضو | 99 مهمان
|
|
|
در دنیای من شیرینی ممنوع است ... |
ارسال کننده: HERCUL - 2016/07/08، 04:15 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
|
از چه بنویسم ؟؟؟!
از واژه هایی كه از دریای خیالم سرازیر شده اند و
كم كم نابودم میسازند...
از تلخی های این زندگی...
بی وفایی های روزگار...
قهوه ی تلخ این زندگی را بار ها چشیده ام اما
اما نیازی به شكر ندارم
" در دنیای من شیرینی ممنوع است "
حقیقت تلخ
|
|
|
بعضی آدم ها جقدر تلخند... |
ارسال کننده: HERCUL - 2016/07/08، 03:53 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
|
بعضی آدم ها برایمان یک فنجان قهوه تلخند در مسافرخانه ای بین راه شبی برفی...
بعضی ها کبریتی کوچکند که تاریکی هایمان را روشن کنند تنها برای چند لحظه ی کوتاه، تنها برای چند لحظه...
بعضی ها اما توی چشمهایمان حلقه میزنند
بعد می افتند...
روی گونه های منی حالا
سر میخوری
میرسی به لبهایم
بعضی آدمها چقدر تلخند...
|
|
|
عشق است دیگر چه میشود کرد ... |
ارسال کننده: HERCUL - 2016/07/08، 03:52 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
|
توی زندگی هر آدمی همیشه یک نفر هست که هیچ وقت نیست.
یک نفر که دلت بی وقفه برایش تنگ می شود.
این دلتنگی همیشه همراهی ات می کند.
مثلاً با تو می آید سر میز صبحانه و نمی گذارد
قهوه ی بی شکر از گلویت پایین برود.
بس که بغض جا می گذارد وسطش.
پشت چراغ قرمز حواست را جای دوری پرت می کند.
آنقدر که باید ماشین های پشت سری کلی
بوق بزنند تا تو بفهمی چراغ سبز شده.
این دلتنگی شاید حتی خودش را بیندازد
روی میز کارت و تو یک دفعه به خودت ببایی
و ببینی در تمام نامه های اداری بعد از
«با عرض سلام» اسم قشنگ یک نفر را تایپ کرده ای بی اختیار.
رهگذران تو را یک آدم تنها می بینند که سر به زیر و ساکت قدم می زند.
ولی فقط خودت و خدا می دانید که جای پاهای چه کسی قدم قدم با رد راه
رفتن های تو موازی شد.
دلتنگی ات حتماً نمی گذارد شام بخوری.
با خودت فکر می کنی خوابت می برد
و خلاص می شوی از این همه احساس تنهایی.
اما چشم که روی هم بگذاری تازه بهانه دلتنگی هایت
سر و کله اش پیدا می شود.
آمده اخم کند و کابوس ببینی یا بخندد و رویا تماشا کنی.
عشق است دیگر چه می شود کرد؟!
|
|
|
|