مهمان گرامی، خوشآمدید! |
شما قبل از این که بتوانید در این انجمن مطلبی ارسال کنید باید ثبت نام کنید.
|
کاربران آنلاین |
در حال حاضر 31 کاربر آنلاین وجود دارد. » 0 عضو | 31 مهمان
|
|
|
كافه آرتین |
ارسال کننده: HERCUL - 2016/12/02، 12:53 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
 |
پیپ هست ،قهوه هست كافه آرتین هم هست
هوا ديگر مانند آن روزها بس ناجوانمردانه سرد نيست ..
من هستم ،يادت هست عطرت هست ..
شايد باورت نشود اما نفس هم هـــنوز هست....
تنها تو نيستى!!!
تنها تو نيستى و من فراموش كرده بودم ..
حالا همه ى راه را تنها كه نه..
با پیپ ،قهوه ،هوايى بس ناجوانمردانه سرد ،يادت ،عطرت ...اما بى تو و بى نفس باز مى گردم ..
و نمى دانم دقيقاً كِى دوباره نبودنت را فراموش خواهم كرد دوباره سمت كافه مى روم و با كوله بار سنگين تنهايى،يادت،عطرت،قهوه،پیپ،،،،پپیپ ،قهوه، باز خواهم گشت ....
|
|
|
فكر مي كنم به امروز! |
ارسال کننده: HERCUL - 2016/12/02، 12:49 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
 |
فكر مي كنم به امروز!
به تو!
به تمام چيزهايي كه از تو خبر مي دادند!
به ميز دنج دو نفره ي كافه!
به جاي خاليت..
به چاي يا دمنوشي كه اگر امروز بودي حتمن سفارش مي دادي!
به قهوه فرانسه ي من كه از دهن مي افتاد!
به حرف هايي كه ميشد رد و بدل كنيم!
به تك تك سيگارهايي كه مي كشيدي...
خنده هاي كنج لبيت!
تيكه ها و ادا و اصول هاي خاص خودت!
به شعري كه با ذوق ميشد دم گوشت زمزمه كرد!
به آهنگي كه اولين شنونده اش من بودم!
به...
غرق ميشوم توي خاطراتي كه هرگز ساخته نشده اند!
فنجان چاي را به جاي تو سر مي كشم!
و فكر مي كنم به دود سيگاري كه مال تو نيست!
به گرماي دست هايي كه روي دست هايم حس نمي كنم!
و فكر مي كنم به جاي خاليت...
پي مي برم به حجم سنگين نبودنت!
ماتم مي برد از اين همه صبر و نيامدن!
و دخيل مي بندم به روزهاي آينده...
به قلبم وعده مي دهم!
بهار هميشه فصل ما بوده ...
تو برمي گردي..
شايد با آخرين باران بهاري!
از كوچه پس كوچه هاي همين شهر
و اعتراف مي كني...:
نگراني براي دست هام!
كه بي دست هات خالي بمونه!
|
|
|
كافه آرتین |
ارسال کننده: HERCUL - 2016/12/02، 12:48 PM - انجمن: شعر پیپ
- بدون پاسخ
|
 |
پیپ هست ،قهوه هست كافه آرتین هم هست
هوا ديگر مانند آن روزها بس ناجوانمردانه سرد نيست ..
من هستم ،يادت هست عطرت هست ..
شايد باورت نشود اما نفس هم هـــنوز هست....
تنها تو نيستى!!!
تنها تو نيستى و من فراموش كرده بودم ..
حالا همه ى راه را تنها كه نه..
با پیپ ،قهوه ،هوايى بس ناجوانمردانه سرد ،يادت ،عطرت ...اما بى تو و بى نفس باز مى گردم ..
و نمى دانم دقيقاً كِى دوباره نبودنت را فراموش خواهم كرد دوباره سمت كافه مى روم و با كوله بار سنگين تنهايى،يادت،عطرت،قهوه،پیپ،،،،پپیپ ،قهوه، باز خواهم گشت ....
|
|
|
قهوه ات را بنوش |
ارسال کننده: HERCUL - 2016/12/02، 12:47 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
 |
قهوه ات را بنوش
روزنامه ات را ورق بزن
در ستون ادبی
کسی برایت شعر تازه ای گفته است
در صفحه ی حوادث
کسی خودش را با عکس تو
به دست رود سپرده است
و در ورقی دیگر
سیاستمداران جهان
فتنه ی چشمان تو را
پشت تیترهای درشت بی خاصیت
پنهان کرده اند
اما تو
قهوه ات را بنوش
به جواب چهار حرفی جدولت فکر کن
به پیامبری که صدایی خوش داشت و
ستاره اش در آسمان تو
بی فروغ بود...
|
|
|
چشمهای تو |
ارسال کننده: HERCUL - 2016/12/01، 01:05 AM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
 |
"دوستت دارم های " من
هر صبح
با آفتاب نگاه تو
طلوع می کند...
قهوه ام را شیرین نمی کنم
چشمهای تو
برایم کافی ست....
|
|
|
☀️صبح ها باید یکی باشد |
ارسال کننده: HERCUL - 2016/12/01، 01:01 AM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
 |
☀️صبح ها
باید یکی باشد
یکی که دزدانه نگاهش کنی
دزدانه راه رفتنش را بپایی
و دزدانه ببوسی اش،
و محکم بغلش کنی
و در حضورش...
طعمِ تلخیِ قهوه ات را نفهمی
|
|
|
قهوه مصرفی ایرانیان ۷ میلیون دلار آب خورده است |
ارسال کننده: bernabea - 2016/11/30، 04:29 PM - انجمن: افتتاح اولین کافه بررسی قهوه در ایران
- پاسخ (1)
|
 |
بر اساس آمار گمرک در شش ماهه نخست سال ۹۵، بیش از ۲هزار و ۶۶۸ تن قهوه به صورت روستشده و خام وارد کشور شده است.
به گزارش روزنامه آسیا و بر اساس آمار گمرک در شش ماهه نخست سال جاری، بیش از ۲هزار و ۶۶۸ تن قهوه خام و روستشده وارد کشور شده است که طبق آن ۷ میلیون و ۷۰ هزار و ۸۷۷ دلار، ارز از کشور خارج شده است.
لازم به ذکر است که ارزش ریالی این میزان واردات، بیش از ۲۱ میلیارد تومان در آمار گمرک ثبت شده است.
گفتنی است قهوه از ترکیه، ایتالیا، اتیوپی، اسپانیا، امارات متحده عربی، اندونزی، برزیل، تانزانیا، رومانی، سوئیس، نیکاراگوئه، هند، ویتنام، دانمارک، جمهوری چک و لهستان وارد کشور شده است.
|
|
|
باطلوع آفتاب |
ارسال کننده: HERCUL - 2016/11/30، 12:17 AM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
 |
باطلوع آفتاب چشم هایت روی
پنجره نگاهم من آیه های عشق
را زمزمه می کنم و تو یک لبخند،به لبانم
هدیه می کنی تا قهوه تلخ خیالم
راشیرین بنوشم وصبحی دیگررا عاشقانه
بخیر کنم
|
|
|
«در حوالی آلزایمر» |
ارسال کننده: HERCUL - 2016/11/30، 12:09 AM - انجمن: شعر پیپ
- بدون پاسخ
|
 |
نامم را به خاطر ندارم
و نمیدانم لب که باز کنم
به کدام زبان سخن خواهم گفت،
به کدام زبان دعا خواهم خواند،
به کدام زبان دشنام خواهم داد.
تختِ بیمارستانی را میمانم
که به خاطر نمیآورد
بیماران مردهاش را.
رنگِ چشمان مادرم را به یاد ندارم
و نمیدانم که پدر
پیپ میکشید،
یا سیگار؟ قهوه میخورد یا چای؟
من در تابستان به دنیا آمدم
یا پاییز؟
در سال هزار و سیصد و پنجاه و چهار،
یا پنجاه و چهار هزار و سیصد و یک؟
کورش پادشاه روم بود،
یا پارس؟
در کتابِ تاریخ پنجم دبستانمان
لطفعلیخان پیروز شد،
یا آقا محمدخان؟
گونهی دختر همسایه
که به یازده سالهگی عاشقش بودم
چه عطری داشت؟
درختِ حیاطِ خانهی مادربزرگ
چه میوهای میداد؟
نام دوستِ دوران نوجوانی
که در تصادف مُرد
چه بود؟
به اتوبوسی قراضه میمانم
که چهرهی یکی از مسافرانش را حتا
در یاد ندارد.
تو را اما به خاطر میآورم
و میدانم روسریات
در دیدار نخستمان چه رنگی داشت
و یشمِ ناخن کدام انگشتت را
در اضطراب آمدن جویده بودی!
به حافظه دارم هنوز
عطر فرانسوی تو
و زنگِ ایرانی صدایت را
وقتی سلام مرا جواب میگفتی!
میتوانم به تو بگویم که در آن لحظه
چند برگ
از چنارهای خیابانی که در آن بودیم
به زمین افتادند
و چند کلاغ
بر نردههای خاک گرفتهی پارک نشستند
حتا میتوانم خبرت بدهم
قلبت چند بار در دقیقه میزد
و چند مژه
تیلهی چشمانت را درخود گرفته بودند.
جهان را میشود از یاد برد دقیقهای
و میتوان فراموش کرد
شمارهی شناسنامه،
حسابِ بانکی
و نمرهی تلفنخانهی خود را
اما کارِ دشوارِ به خاطر نیاوردن تو
تنها از دستِ مرگ ساخته است.
مرگ هم که وقتی تو با منی
از کنارم میگذرد
و خود را به ندیدن میزند
آنگاه در بهشت
فرشتهگان کوچک را توبیخ میکند
برای نشانی اشتباهی که به او دادهاند
و در دل
به لپهای گُل انداختهشان میخندد.
فراموش کردن تو ساده نیست
چون فراموش کردن این نفسها
که گویی تکرار میشوند
تا تو را بسرایند.
|
|
|
|