فراخوان جذب:

نماینده فرهنگی انجمن پیپ انجمن پيپ ايران در نظر دارد در هر استان يك نماينده جهت پويش هاي مردمي نه به قليان ، نه به سيگارت نه به سيگار الكترونيكي نه به مواد مخدر
جذب نمايد
وظيفه اين نمايندگان معرفي انجمن پيپ و اهداف آن در سطح استان با توجه به ارتباطات و ميزان توانمندي هاي آنها می باشد
بديهی است در مقابل خدماتی كه شما به عنوان نماينده انجمن پيپ در سطح استان خود انجام مي دهيد مديريت مجموعه به نسبت عملكرد شما تخفيفاتي ويژه و امكاناتي خاص در اختيار شما قرار می دهد
تعدادی تراكت و كبريت در اختيار شما قرار مي گيرد تا در سطح استان خود فعاليت نماييد
اهداف :
آشنايی با مضرات قليان ، سيگارت ، مواد مخدر ، سيگار های الكترونيكی
درصورتی كه ترك تدخين امكان پذير نيست دعوت به تدخين پيپ ، سيگاربرگ و سيگارپيچ و نه ترویج یا تبلیغ آن
آگاهی نسبت به اينكه پيپ های فيك و تقلبي چينی چه مضراتی دارد و خريداری نشود
آگاهی بخشيدن به عزيزانی كه قصد خريد پيپ دارند و به اشتباه پيپ های كيكم و جوش و عناب و متريال هايیغير از براير را انتخاب می كنند
شناسايی فروشگاه هايی كه كالاهاي تقلبی مخصوصا توتون های تقلبی و سيگاربرگ های تقلبی عرضه مي كنند و به سلامتي مردم اهميتي نمی دهند و بعد از شناسايی به صورت زبانی به اطلاع دوستان خود در سطح استان برسانند
دعوت به عدم استفاده از هرگونه ماده مخدر
دعوت از خانم ها به عدم استفاده از قلیان مخصوصا در مکان های عمومی
در صورتي كه خود را توانمند در اين موارد ميبينيد و تمايل داريد نماينده فرهنگي انجمن پيپ در استان خود باشيد مشخصات خود را كامل براي ما ارسال كنيد

تلگرام ٠٩٣٥٢٢٠٠٠٧٧
شما هم به پويش مردمی
firsttfeeling@

شنیده ام چشم به راه باران پاییزی
کنار پنجره اتاقت می نشینی و
بوسه بر پیپ میزنی
خوش به حال پیپ هایت
شنیده ام تنهایی به کافه می روی
خیابان ها را متر می کنی
بی دلیل می خندی
شنیده ام خواب هایت زمستانی شده اند
روزهایت کوتاه، موهایت کوتاه...
راستی، کنار همیشگی هایت،
شب های تنهایی،
دلتنگ من هم می شوی..؟

چرا ؟
بی اختیار دوستت دارم
بی اختیار انتخابت می کنم
بی اختیار مشتاقت هستم
به تو اجازه می دهم...
روی مژه هایم بنشینی
آواز بخوانی
پیپ بکشی
و هیچ اعتراضی ندارم....

تمام آدم ها نقاش هستند
برخی پیپ می کشند
عده ای نقاشی
و شاید معدود
کسانی خجالت
اما امان از آن نقاش داغ دیده ای که
انتظار می کشد...

نبودنت هر شب روی کاناپه لم می دهد
و پیپ میکشد...
دارم خفه میشوم !
هوای تو را کم دارم...

مات
چشمهایت هستم
تو فقط نگاهم کن
سرمیکشم
قهوه تلخ
چشمانت را

زندگی تلخ است،
بی تو شعر غمگین میشود
قهوه ام را لب بزن،
قطعا که شیرین میشود !

يك چيز هايي را دست نميزنم تا خيالت در آنجا بماند!
باور مي كني گاهي تخت را جمع نمي كنم! تا يك روز كامل هر بار كه به هر بهانه اي وارد اتاق شدم ، بوسيدنت را مرور كنم!خيلي وقت ها شده كه ليوان قهوه ات يك هفته كنار سينك مانده، من به همين راحتي جاي لبت را به آب نمي دهم، خيال كردي...
خاطره بخشي از مغز است كه تراش خورده! گاه خوب و گاهي هم نه!

برنگشتم اگرچه برگشتم
مثلِ از حرف‌هات بعد سفر
یا دو حرف بریده از دلِ هم
توی لبخند ساده‌ای به تبر! یه لبخند شیرین به یه قهوه ی تلخ...
گریه کردی
- «به خاطر چه کسی؟!»
نامه دادی
- «برای چند نفر؟!»

تکیه دادم به خاطراتی که
شادِ آن چشم‌های غمگین بود
مثل سیگار نصفه افتادم
در جهانی که پمپ بنزین بود
سوز یک «آه»... بین مرگ و مرگ!
همه‌ی زندگی من، این بود ...