مهمان گرامی، خوشآمدید! |
شما قبل از این که بتوانید در این انجمن مطلبی ارسال کنید باید ثبت نام کنید.
|
کاربران آنلاین |
در حال حاضر 173 کاربر آنلاین وجود دارد. » 0 عضو | 173 مهمان
|
|
|
بهار بی تو |
ارسال کننده: HERCUL - 2022/04/01، 11:05 AM - انجمن: شعر پیپ
- بدون پاسخ
|
 |
خیس و بارانی و غمگین ،پیپ بر لب در کافه نشسته ام
کافه از سکوت پر است...
تفال به قهوه میزنم...
تو نمی آیی و من از انتظار خسته ام...
هوای بهار بی تو پر از جهنم است...
تو نیستی
من چه عاشقانه سردم است!
تنگ در آغوشت مچاله کن مرا...
تا قلبم از فراق فریاد نکرده است!
دست مرا بگیر...
تا عشق از نفس نیوفتاده است...
|
|
|
میچسبد در این بهار |
ارسال کننده: HERCUL - 2022/04/01، 11:03 AM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
 |
میچسبد در این بهار
کنارِ این شکوفه ها
کنارِ باران های بی قرار و ناگهانی اش
یک فنجان قهوه ی تازه دم
که کنارش آدمی از جنس عطرِ اردیبهشت نشسته باشد...
|
|
|
جهان نــو شد |
ارسال کننده: HERCUL - 2022/04/01، 11:01 AM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
 |
جهان نــو شد
و من یک سالِ دیگر بیشتر دوستت دارم!
برای من فرقی ندارد
نـو شدن در زمستان و ژانویه باشد
یا در فروردین و بهار!
برای من هر روزی از دوست داشتنِ تو
یعنی نو شدن!
یعنی بابا نوئل داشتن و حاجی فیروز دیدن!
یعنی تو را داشتن
بوییدن
نفس کشیدن
و در حضور خاطراتت ، پیپ کشیدن...!
|
|
|
غروب بهار |
ارسال کننده: HERCUL - 2022/04/01، 11:00 AM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
 |
غروب بهار
با عطر شڪوفہ ها
قهوه ام را سر مے ڪشم
چہ باشے چہ نباشے
لحظہ هایم بارانے ست
|
|
|
باید دوچرخه ام را بردارم... |
ارسال کننده: HERCUL - 2022/04/01، 10:59 AM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
 |
باید دوچرخه ام را بردارم...
و به روزهای کودکی ام برگردم...
به سرزمین مادری ام...
به بوی بهار نارنج...
باغ های زیتون...
به بوی قهوه ...
به جایی که اولین بار چشم های تو را دیدم...
می خواهم به تو برگردم...
دلم تنگ است...
|
|
|
#پیپ_پاسارگادتاباکی |
ارسال کننده: HERCUL - 2022/03/08، 11:02 AM - انجمن: شعر پیپ
- بدون پاسخ
|
 |
در کنارپنجره ی طبقه ی هفتم ،در خیابان هفتم،در ساعت هفت شب آخرین روز هفته...
ایستاده ام، با #پیپ_پاسارگادتاباکی خلق شده از #متریال_ایتالیایی، به دست #هنرمندان_ایرانی ، زیر نظر #پدر_پیپ_ایران، #ماسترو_رحیمی عزیز ، ایستاده ام با #یک_فنجان #قهوه_تلخ برزیلی که عطرش فضای اتاق را اشباع کرده.....، انتظار می کشم ، انتظار چه کسی را، چه چیزی را؟.... هنوز نمیدانم... نفس های آخر اسفند ماهست،بوی سبزه و ماهی قرمزو ، آواز حاجی فیروز
می آید،
صدای خمیازه های پی در پی بهار که در حال بیدارشدنست گوش ایرانیان را نوازش می کند،
صدای همه همه ی عابرانی که سراسیمه از خیابان می گذرند،...
آهای زمستان صبرکن ،
به کجا
چنین پر شتاب
کسی را
در تو گم کرده ام
کسی که
در دریای شعرهایش
بسان ماهی
نفس می کشیدم
باید بیابمش
قدری آرام تر
بگذار بهار را
با او بخندم..
در کنار پنجره ی کدام طبقه ام ،در کدام خیابانم ,ساعت چند است؟ در چه سالی هستم؟ نمیدانم...
فقط یادم می آید که ایستاده ام،چه ایستادنی که من این ایستادن را هزار بار مرده ام !!!و تو نیستی تا بودنت حواسم را از حواست پرت کند...فقط یادم می آید که اینجا ایستاده بودم و
#پیپ میکشیدم...
تو میرفتی و اما
عشق ;
اینجا کنار من بود
روبه روی من.....
به اسلحه ای نگاه میکرد که فقط یک گلوله داشت ...
|
|
|
به خودم سیگار تعارف می زنم |
ارسال کننده: HERCUL - 2022/03/08، 11:00 AM - انجمن: شعر سیگار
- بدون پاسخ
|
 |
نیستی
من به خودم سیگار تعارف می زنم
به جای تو اخم می کنم
به جای خودم شرم !
جای تو لبخند می زنم
و جای خودم عاشقت می شوم!
نیستی...
و من اینطور ساده دیوانه میشوم !
|
|
|
کاش سیگار بودم بدست تو |
ارسال کننده: HERCUL - 2022/03/08، 10:55 AM - انجمن: شعر سیگار
- بدون پاسخ
|
 |
شب تازیانه میزند
بر بستر افکارم
درد تمامم را دراغوش گرفت
یارای ماندنم نیست
کاش
سیگار بودم بدست تو
تا در نفسهایت مرگ من رقم میخورد
|
|
|
و من خیال می بافم ... خیالِ تو را |
ارسال کننده: HERCUL - 2022/03/08، 10:51 AM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
 |
❄️زمستان است ...
دو میل و یڪ ڪاموا ...
و من خیال می بافم ...
خیالِ تو را
و اندازه می زنم با دورِ بی تفاوتی ات
اندازه نمی شود...
می شڪافم...
و دوباره از سر می گیرم
می بافم
و اندازه می زنم ...
و باز می شڪافم...
و دوباره از سر می گیرم...
و دوباره...
زمستان تمام می شود
و خیالِ نیمه بافته ام ...
بلاتڪلیف می ماند...
درست مانند فنجان های دست نخورده روی میزهای کافه ...
|
|
|
|