| مهمان گرامی، خوشآمدید! |
شما قبل از این که بتوانید در این انجمن مطلبی ارسال کنید باید ثبت نام کنید.
|
| کاربران آنلاین |
در حال حاضر 17 کاربر آنلاین وجود دارد. » 0 عضو | 17 مهمان
|
|
|
| کافه |
|
ارسال کننده: bernabea - 2016/06/27، 06:06 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
 |
کافه
یک خاطره مشترک است!
از من و تو،قهوه...
قهوه
طعم ثانیه های بی توست
و نگاه خالی من
که گرا می گیرد
روی دستگیره در...
من شکر میخواهم...
|
|
|
| کافه |
|
ارسال کننده: bernabea - 2016/06/26، 05:56 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
 |
فایده ای ندارد
منتظر ماندن در کافه ای
که از در و دیوارش
نگاه تو می بارد
ده سالی میشود اما
که روزی یک ساعت اینجا می نشینم
و قهوه ای سفارش میدهم
که تلخی اش هرچه باشد
از نیامدن تو شیرین تر است...
|
|
|
| کافه ویونا |
|
ارسال کننده: bernabea - 2016/06/25، 06:55 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
 |
می گشایی درب کافه را
میان هجوم باد و برف
می پیچد
عطر گلهای بهاری
در قابی از حلقه های دود سیگار
گوینده رادیو میگوید:"امشب تا صبح برف می بارد"
سفر خیال من تا اجاق بی هیزم اتاق
و یخ بستگی زمستان
گوینده ادامه میدهد:"هرجا هستید تا صبح بمانید"
بازمیگردم به کافه
هجوم عطر گلها
چه زود بهار میشود.
|
|
|
| کافه متروک |
|
ارسال کننده: bernabea - 2016/06/24، 06:17 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
 |
من سالهاست
در این کافه متروک...
با قهوه ای
به تلخی نیامدنت...
و سردی نبودنت...
هنوز چشم انتظار و
خیره به صندلی خالی تو
سفید میکنم موهایم را
در آسیاب بی مهریت
نبودنت زمستانی
زود هنگام بود برایم
و ساعت کافه سالهاست
سر وقت قرارمان
به خواب زمستانه فرو رفته...
زمسانی که ریشه ام خشکاند
در جنگل سبز احساسم...
|
|
|
|