مهمان گرامی، خوشآمدید! |
شما قبل از این که بتوانید در این انجمن مطلبی ارسال کنید باید ثبت نام کنید.
|
کاربران آنلاین |
در حال حاضر 23 کاربر آنلاین وجود دارد. » 0 عضو | 23 مهمان
|
|
|
در باز شد |
ارسال کننده: HERCUL - 2016/12/04، 10:28 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
 |
در باز شد
اینبار پسرکی تنها طعمه بود،
طعمه ی صندلی های واگیر دار کافه.
داخل شد،نگاهی کرد،گوشه ترین میز را انتخاب کرد..نشست
یقه ی پیراهن مردانه اش را مرتب کرد
لباس سفید سیگاری را ب آتش کشید..
با چشمان جذاب و درشتش ب دیوار روبرو خیره شد،غرق شد..
کام های سنگین،ریه های انباشته از دود را دربر داشت..
اما اگر راستش را بخواهید..
ن آن کام های سنگین
ن سیگار های بعدی
ن خیره ماندن و ن هیچ چیز دیگری
برج فروریخته ی درونش را از نو نمیساخت..
گمانم او هم چون من
دیروز،امروز،فردا و همیشه، کسی چون تورا زندگی میکرد...
|
|
|
يادم تورا فراموش صميمي ترينم |
ارسال کننده: HERCUL - 2016/12/04، 10:18 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
 |
و آنگاه كه ماهي ها در اب خفقان گرفت
و جمع دو و دو چهار نشد
انگاه كه جوجه اي براي شمردن در اخر پاييز نماند
و چشم هايم به راهي كه هرگز نيامدي خشك شد و فنجان قهوه رو برویم به ارامی سرد شد..
من هم اتش سيگارم را روي گردن نيمه جان خاطره ات خاموش كردم
وحالا .......
يادم تورا فراموش صميمي ترينم
|
|
|
ﮔﺎﻫﯽ ﻭﻗﺘﺎ |
ارسال کننده: HERCUL - 2016/12/04، 10:17 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
 |
ﮔﺎﻫﯽ ﻭﻗﺘﺎ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻦ ﮐﺠﺎﯾﯽ،
ﺑﻪ ﮐﺠﺎ ﺭﺳﯿﺪﯼ ﻭ ﺑﻪ ﮐﺠﺎ ﻧﺮﺳﯿﺪﯼ،
ﮔﺎﻫﯽ ﻭﻗﺘﺎ ﻓﻘﻂ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻦ...
ﯾﺎﺩ ﻗﻮﻟﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺩﺍﺩﯼ ﻧﺒﺎﺵ،
ﺗﻮ ﺗﻼﺷﺘﻮ ﮐﺮﺩﯼ ﺍﻣﺎ ﻧﺸﺪ...
ﯾﻪ ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﺟﻮﺍﺏ ﺧﻮﺩﺗﻮ ﻧﺪﻩ،
ﻫﺮ ﭼﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﺠﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮔﯿﺮ ﮐﺮﺩﯼ،
ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ ،قهوه تو سر بکش، ﻭ ﺑﮕﻮ ﮐﻢ ﻧﺬﺍﺷﺘﻢ ﺍﻣﺎ... ﻧﺸﺪ
ﯾﻪ ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﻓﻘﻂ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮ...
ﺍﺯ ﺑﻮﺩﻥ ﮐﻨﺎﺭ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺸﺎﻥ ﺩﺍﺭﯼ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻥ...!
|
|
|
شاعری که هیچوقت نوشته نشد... |
ارسال کننده: HERCUL - 2016/12/04، 10:09 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
 |
ه حس خوبی بود انعکاس فنجان قهوه ام در چشمان قهوه ایت ...
تلخ ترین قهوه ها را هم شیرین میکرد... من خودم تست کردم ?
نوشته شده توسط :شاعری که هیچوقت نوشته نشد...
|
|
|
در باز شد |
ارسال کننده: HERCUL - 2016/12/03، 08:33 PM - انجمن: شعر سیگار
- بدون پاسخ
|
 |
در باز شد
اینبار پسرکی تنها طعمه بود،
طعمه ی صندلی های واگیر دار کافه.
داخل شد،نگاهی کرد،گوشه ترین میز را انتخاب کرد..نشست
یقه ی پیراهن مردانه اش را مرتب کرد
لباس سفید سیگاری را ب آتش کشید..
با چشمان جذاب و درشتش ب دیوار روبرو خیره شد،غرق شد..
کام های سنگین،ریه های انباشته از دود را دربر داشت..
اما اگر راستش را بخواهید..
ن آن کام های سنگین
ن سیگار های بعدی
ن خیره ماندن و ن هیچ چیز دیگری
برج فروریخته ی درونش را از نو نمیساخت..
گمانم او هم چون من
دیروز،امروز،فردا و همیشه، کسی چون تورا زندگی میکرد...
|
|
|
دو ماه از پاييز گذشت... |
ارسال کننده: HERCUL - 2016/12/02، 11:57 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
 |
دو ماه از پاييز گذشت...
قهوه هاى كافه آرتین خودشان را گرم نگه داشته اند
براى من و تو
كه بنوشيمِ و سرودِ عاشقى سر دهيم...
بيا
باور كن هر ماهِ پاييز
يك سال از عمرم ميكاهد!
|
|
|
فنجانی که به دست هایت وابسته شده بود |
ارسال کننده: HERCUL - 2016/12/02، 12:56 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
 |
فنجانی که به دست هایت وابسته شده بود
قهوه ای که آرزو داشت فال تو باشد
راهرویی که برای عطرت جان می داد
و ساعتی که خودش را به خواب می زد تا بیشتر
کنار هم باشیم،
ما زمین را،
ما درختان را،
ما برگ های پاییز را،
ما زمستان را،
ما تمام شهر را
با عشقمان به جنون رسانده بودیم
اما آن روزها
حرفهایت بوی رفتن می داد
و این را
تمام کافه های شهر شهادت می دهند.
|
|
|
كافه آرتین |
ارسال کننده: HERCUL - 2016/12/02، 12:53 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
 |
پیپ هست ،قهوه هست كافه آرتین هم هست
هوا ديگر مانند آن روزها بس ناجوانمردانه سرد نيست ..
من هستم ،يادت هست عطرت هست ..
شايد باورت نشود اما نفس هم هـــنوز هست....
تنها تو نيستى!!!
تنها تو نيستى و من فراموش كرده بودم ..
حالا همه ى راه را تنها كه نه..
با پیپ ،قهوه ،هوايى بس ناجوانمردانه سرد ،يادت ،عطرت ...اما بى تو و بى نفس باز مى گردم ..
و نمى دانم دقيقاً كِى دوباره نبودنت را فراموش خواهم كرد دوباره سمت كافه مى روم و با كوله بار سنگين تنهايى،يادت،عطرت،قهوه،پیپ،،،،پپیپ ،قهوه، باز خواهم گشت ....
|
|
|
|