مهمان گرامی، خوشآمدید! |
شما قبل از این که بتوانید در این انجمن مطلبی ارسال کنید باید ثبت نام کنید.
|
کاربران آنلاین |
در حال حاضر 28 کاربر آنلاین وجود دارد. » 0 عضو | 28 مهمان
|
|
|
چشمان بلوطی |
ارسال کننده: HERCUL - 2016/11/29، 01:47 AM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
 |
چشمان بلوطی ات
از سراشیبی
افتاب پاییز فرو میریزد
درون قهوه ای ک ب یادت
در دهان سکوتم
مزه بوسه های نداده ات رامیدهد
میبینی
چه شیرین
تلخم میکنی از حجم نبودنت
|
|
|
پناه می برم به فنجان قهوه ام |
ارسال کننده: HERCUL - 2016/11/29، 01:40 AM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
 |
پناه می برم به فنجان قهوه ام
پناه می برم به سکوت
به پاییزبه اشک به این دفتر پرازخط خوردگی به تمام چیزهایی فکر میکردم
دوستشان ندارم یک روزبدون تو دوست نداشتنی ها
دوست داشتنی ترند ?
|
|
|
یک شب هم مهربان شده بودی؛ |
ارسال کننده: HERCUL - 2016/11/29، 01:39 AM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
 |
یک شب هم مهربان شده بودی؛
پاورچین پاورچین به خوابم آمدی
قهوه دم کردی
و در فنجان کوچکمان ریختی،
دلت نیامد صدایم کنی
بغلم کردی
قهوه یخ کرد،
من اما تا صبح گرم بودم
|
|
|
میبینی چقدر "برف" به این فصل میاید |
ارسال کننده: HERCUL - 2016/11/29، 01:38 AM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
 |
میبینی چقدر "برف" به این فصل میاید و با آمدنش همه ذوق کرده اند؟
میدانی چقدر یک فنجان قهوه ی گرم به لب ها میاید؟
میدانی چقدر لبخند به تو میاید؟
اصلا میدانی چقدر "تو" به "من" میایی و با نبودت ذوقِ همه ی این ها را از من گرفته ای؟
اصلا تو میدانی در این هوا تو را کم داشتن یعنی چه؟...
|
|
|
پشیمانی |
ارسال کننده: HERCUL - 2016/11/29، 01:36 AM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
 |
درست مثل فنجان قهوه
که ته میکشد
پنجره
کمکم از تصویر تو
تهی میشود!
حالا
من ماندهام و
پنجرهای خالی
و
فنجان قهوهای
که از حرفهای نگفته
پشیمان است ...
|
|
|
|