warning

این انجمن دارای مطالبی در مورد دخانیات و ادوات وابسته به آن می باشد
طبق قوانین کشور جمهوری اسلامی ایران بازدید کنندگان باید بالای 18 سال باشند

انجمن پیپ ایران فقط برای اعضای قدیمی و ثبت نام شده فعال است و عضو جدید نمی پذیرد
جهت ادامه فعالیت در انجمن سفر و پیپ
tripandpipe.com عضو شوید

warning

اولین بررسی قهوه ایران

فروش دانه قهوه و قهوه جوش

مشاهده سایت

ژورنال سیگار برگ

معرفی انواع سیگار برگ ایرانی و خارجی

مشاهده سایت

وب سایت آموزشی پاسارگاد تاباک

تخصصی ترین مقالات آموزشی

مشاهده سایت

فروش پیپ

معرفی انواع توتون ایرانی و خارجی

مشاهده سایت

مهمان گرامی، خوش‌آمدید!
شما قبل از این که بتوانید در این انجمن مطلبی ارسال کنید باید ثبت نام کنید.

نام کاربری
  

گذرواژه‌
  





جستجوی انجمن‌ها

(جستجوی پیشرفته)

آمار انجمن
» اعضا: 1,983
» آخرین عضو: [email protected]
» موضوعات انجمن: 3,276
» ارسال‌های انجمن: 4,002

آمار کامل

کاربران آنلاین
در حال حاضر 34 کاربر آنلاین وجود دارد.
» 0 عضو | 34 مهمان

آخرین موضوع‌ها
اختراع سرخپوس...
انجمن: شعر پیپ
آخرین ارسال توسط: HERCUL
3 ساعت پیش
» پاسخ: 0
» بازدید: 7
بایک فنجان قه�...
انجمن: شعر پیپ
آخرین ارسال توسط: HERCUL
دیروز، 02:57 PM
» پاسخ: 0
» بازدید: 30
تو را دوست دار...
انجمن: شعر پیپ
آخرین ارسال توسط: HERCUL
2025/04/28، 12:46 PM
» پاسخ: 0
» بازدید: 33
تنها پیپ شان ر...
انجمن: شعر پیپ
آخرین ارسال توسط: HERCUL
2025/04/26، 01:27 PM
» پاسخ: 0
» بازدید: 38
مردی که دلش هو...
انجمن: شعر قهوه
آخرین ارسال توسط: HERCUL
2025/04/23، 04:33 PM
» پاسخ: 0
» بازدید: 59
بعد از ٤ سال
انجمن: شعر قهوه
آخرین ارسال توسط: HERCUL
2025/04/22، 08:22 PM
» پاسخ: 0
» بازدید: 123
همان کافه ...
انجمن: شعر قهوه
آخرین ارسال توسط: HERCUL
2025/04/21، 03:02 PM
» پاسخ: 0
» بازدید: 51
کافهِ تنهایی
انجمن: شعر قهوه
آخرین ارسال توسط: HERCUL
2025/04/20، 02:04 AM
» پاسخ: 0
» بازدید: 60
مردی که عاشق م...
انجمن: شعر سیگار
آخرین ارسال توسط: HERCUL
2025/04/17، 05:18 PM
» پاسخ: 0
» بازدید: 56
افزودن پروتئی...
انجمن: شعر قهوه
آخرین ارسال توسط: HERCUL
2025/04/16، 02:22 AM
» پاسخ: 0
» بازدید: 73

 
  شش های شعرم
ارسال کننده: HERCUL - 2024/11/06، 07:35 AM - انجمن: شعر پیپ - بدون پاسخ

تو که نباشی...
شعرهایم پیپ می کشند و سرفه میکنند
حالا که درد توی کوچه و خیابان
با من راه می رود
و قهوه می خورد
تب می کنم....
فکر آخرین جمله ام نباش
فکر کن اولین جمله ام کجای شهر ریخت...
رفت...
که حالا شعرهایم معتاد شده اند
درد می گیرد استخوانشان
من خاطر نشان میکنم....
مثل خبر روزانه....
که شش های شعرم
بی تو
سرطان تنهایی گرفته اند...

چاپ این مطلب

  اولین و آخرین عشقم خواهی بود
ارسال کننده: HERCUL - 2024/11/05، 10:47 PM - انجمن: شعر قهوه - بدون پاسخ

بپرس دوستم داری؟
بگذار بگویم من؟
شما را؟
به جا نمی آورم!
ولی...
شما چقدر زیبایید!
به فنجان قهوه ای دعوتتان کنم؟
لبخند بزن
بگو با کمال میل
بیا دوباره برای اولین بار ببینمت!
در همان دیدار دلت را ببرم
بگذار اولین دوستت دارم را دوباره بگویم!
باز هم عاشقت شوم!
تو یک لبخند که بزنیSmile
من هر صبح آلزایمر میگیرم
و تو یک عمر
اولین و آخرین عشقم خواهی بود!

چاپ این مطلب

  انجمن سفر و پیپ
ارسال کننده: pasargadtabac - 2024/11/01، 06:38 PM - انجمن: رویدادهای مهم پاسارگاد تاباک - بدون پاسخ

Exclamation  Heart

دوستانی که به کبریت های ماسترو رحیمی برای سفر هاشون و طبیعت گردی و تولید محتوا نیاز دارند

و عضو انجمن سفر و پیپ و کانال تلگرام انجمن پیپ ایران هستند

برای هماهنگی بهتر به شماره تلگرام ۰۹۳۵۲۲۰۰۰۷۷ درخواست و مشخصات خود را ارسال کنند.

https://tripandpipe.com/

چاپ این مطلب

  چشمان بلوطی ات
ارسال کننده: HERCUL - 2024/10/29، 01:16 PM - انجمن: شعر قهوه - بدون پاسخ

چشمان بلوطی ات
از سراشیبی
افتاب پاییز فرو میریزد

درون قهوه ای ک ب یادت
در دهان سکوتم
مزه بوسه های نداده ات رامیدهد
میبینی
چه شیرین
تلخم میکنی از حجم نبودنت

چاپ این مطلب

  پشیمان است ...
ارسال کننده: HERCUL - 2024/10/28، 06:10 PM - انجمن: شعر قهوه - بدون پاسخ

درست مثل فنجان قهوه
که ته می‌کشد
پنجره
کم‌کم از تصویر تو
تهی می‌شود!
حالا
من مانده‌ام و
پنجره‌ای خالی
و
فنجان قهوه‌ای
که از حرف‌های نگفته
پشیمان است ...

چاپ این مطلب

  و ميبينم قهوه ام سر رفته !
ارسال کننده: HERCUL - 2024/10/26، 10:45 AM - انجمن: شعر قهوه - بدون پاسخ

مي آيي آرام و بي سر و صدا
مي آيي قدم به قدم
در خيالم
آنقدر آرام كه نمي فهمم
چطور دچارت مي شومSmile
و قول هايم را فراموش مي كنم
به خودم مي آيم
و ميبينم قهوه ام سر رفته !
تو هنوزم حواسم را پرت مي كنيSmile
اين بار با نبودنت
و من هر بار كه دنبال حواسم مي گردم
به ياد مي آورم
دوست داشتن كسي كه براي من نبودSmile
و زمان چه بعد ظالمانه ايست
كاش زود تر مي ديدمت
يا دير تر
خيلي دير ترSmile

چاپ این مطلب

  فكر مي كنم به امروز! به تو!
ارسال کننده: HERCUL - 2024/10/22، 04:56 AM - انجمن: شعر قهوه - بدون پاسخ

فكر مي كنم به امروز!
به تو!
به تمام چيزهايي كه از تو خبر مي دادند!
به ميز دنج دو نفره ي كافه!
به جاي خاليت..
به چاي يا دمنوشي كه اگر امروز بودي حتمن سفارش مي دادي!
به قهوه فرانسه ي من كه از دهن مي افتاد!
به حرف هايي كه ميشد رد و بدل كنيم!
به تك تك سيگارهايي كه مي كشيدي...
خنده هاي كنج لبيت!
تيكه ها و ادا و اصول هاي خاص خودت!
به شعري كه با ذوق ميشد دم گوشت زمزمه كرد!
به آهنگي كه اولين شنونده اش من بودم!
به...
غرق ميشوم توي خاطراتي كه هرگز ساخته نشده اند!
فنجان چاي را به جاي تو سر مي كشم!
و فكر مي كنم به دود سيگاري كه مال تو نيست!
به گرماي دست هايي كه روي دست هايم حس نمي كنم!
و فكر مي كنم به جاي خاليت...
پي مي برم به حجم سنگين نبودنت!
ماتم مي برد از اين همه صبر و نيامدن!
و دخيل مي بندم به روزهاي آينده...
به قلبم وعده مي دهم!
بهار هميشه فصل ما بوده ...
تو برمي گردي..
شايد با آخرين باران بهاري!
از كوچه پس كوچه هاي همين شهر
و اعتراف مي كني...:
نگراني براي دست هام!
كه بي دست هات خالي بمونه!

چاپ این مطلب

  باهم زیر باران سیگار کشیده بودیم
ارسال کننده: HERCUL - 2024/10/20، 11:54 AM - انجمن: شعر سیگار - بدون پاسخ

باهم خوشحال بودیم

باهم زیر باران سیگار کشیده بودیم
ولیعصر تا تجریش را پیاده گَز کرده بودیم
در میدان تجریش آش رشته خورده بودیم و خندیده بودیم
در خیابان غیرتی شده بود
 موهای پریشانم را بافته بود و زنانگی ام را دلگرم کرده بود
به خانه اش رفته بودیم
برایم گیتار زده بود
 و آهنگ اگه یه روز بری سفرِ فرامرز اصلانی را جوری تووی گوش هایم خوانده بود
 که تمام بدنم خواب رفته بود...
او خواسته بود که همه جوره باهم باشیم
من در عرض شانه هایش زندگی کرده بودم
رگ قطور زیر گردنش را بوسیده بودم
و به صدای آرام نفس هایش آرام گرفته بودم...
صبح باهم از خواب بیدار شده بودیم
باهم برای صبحانه خیار و گوجه خُرد کرده بودیم
من طعم چای را تووی چشم های قهوه ای اش متفاوت مزه کرده بودم
من به امنیت بازویش در کافه، 
در سینما، در مهمانی عادت کرده بودم
من به همین سادگی ،
 به همین شوریدگی عاشق شده بودم...
روزهای منطقی تری رسیده بود...
یک روز به سرامیک های کف کافه ویونا زل زده بود و گفت بود
 که علاقه روز به روز بیشتر شده
 برای رابطه ای که آینده ندارد 
مثل بمب ساعتی ست...
من سردم شده بود...
ده ها انفجار در ده ها نقطه بدنم رخ داده بود و بدترینش به قلبم زده بود...
اسپرسو اش را لب نزده بود٬
برایم آرزوی خوشبختی کرده بود 
و جمله ای شبیه به اینکه من لیاقت بهتر از او را دارم...
تصویر درِ کافه در قاب چشم های من مواج شده بود...
نفمیده بودم
 چرا اما چیزی به میل او شروع و به میل او تمام شده بود...
و سهم من در این رابطه؟
بیخیال...!
مهم نبودSmile

چاپ این مطلب

  می ترسم از اتفاق هایی که اصلا قرار نیست بیفتد!
ارسال کننده: HERCUL - 2024/10/19، 04:43 AM - انجمن: شعر قهوه - بدون پاسخ

می ترسم از اتفاق هایی که
اصلا قرار نیست بیفتد!
مثلا نیامدنت
ندیدن لبخندت
یا اینکه صدایم نکنی
روبرویم ننشینی
و فنجانی قهوه با تو نخورم
یا اینکه زیر باران
با تو قدم نزنم
و دست هایت را نگیرم

کاش می آمدی
و این همه نمی ترسیدم

چاپ این مطلب

  باید یکی باشد ...
ارسال کننده: HERCUL - 2024/10/16، 02:02 PM - انجمن: شعر قهوه - بدون پاسخ

باید یکی باشد ...
یکی که دزدانه نگاهش کنی
دزدانه راه رفتنش را بپایی
و دزدانه ببوسی اش و محکم بغلش کنی
و در حضورش طعمِ تلخیِ قهوه ات را نفهمی

باید یکی باشد ...

چاپ این مطلب

© 2010– 2025
® PasargadTabac
All Rights Reserved
كليه حقوق مادی و معنوی اين تارنما متعلق به پاسارگاد تاباک می باشد
کلیه مطالب این تارنما طبق قانون کپی رایت به ثبت می رسند، لذا استفاده از این مطالب بدون ذکر منبع ممنوع است

web counter