مهمان گرامی، خوشآمدید! |
شما قبل از این که بتوانید در این انجمن مطلبی ارسال کنید باید ثبت نام کنید.
|
آمار انجمن |
» اعضا: 1,974
» آخرین عضو: kobraNiyazi
» موضوعات انجمن: 3,120
» ارسالهای انجمن: 3,852
آمار کامل
|
کاربران آنلاین |
در حال حاضر 192 کاربر آنلاین وجود دارد. » 1 عضو | 191 مهمان pasargadtabac
|
|
|
درد پیپ کودکانه ام |
ارسال کننده: HERCUL - 2016/04/24، 10:57 PM - انجمن: شعر پیپ
- بدون پاسخ
|
|
کودکانه ام از بوی دود پیپ پدربزرگم نفرتم می شد
سال ها که گذشت در تک تک لحظه ها ٬
خوب حس کردم درد بزرگ شدن را
پیپ دوایش بود ...
|
|
|
داستان قهوه نمکی |
ارسال کننده: bernabea - 2016/04/24، 08:32 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
|
اون (دختر) رو تو یک مهمونی ملاقات کرد. خیلی برجسته بود، خیلی از پسرها دنبالش بودند در حالیکه او (پسر) کاملا طبیعی بود و هیچکس بهش توجه نمی کرد.
آخر مهمانی، دختره رو به نوشیدن یک قهوه دعوت کرد، دختر شگفت زده شد اما از روی ادب، دعوتش رو قبول کرد. توی یک کافی شاپ نشستند، پسر عصبی تر از اون بود که چیزی بگه، دختر احساس راحتی نداشت و با خودش فکر می کرد، خواهش می کنم اجازه بده برم خونه…
یکدفعه پسر پیش خدمت رو صدا کرد، میشه لطفا یک کم نمک برام بیاری؟ می خوام بریزم تو قهوه ام. همه بهش خیره شدند، خیلی عجیبه! چهره اش قرمز شد اما اون نمک رو ریخت توی قهوه اش و اونو سرکشید. دختر با کنجکاوی پرسید، چرا این کار رو می کنی؟ پسر پاسخ داد، وقتی پسر بچه کوچیکی بودم، نزدیک دریا زندگی می کردم، بازی تو دریا رو دوست داشتم، می تونستم مزه دریا رو بچشم مثل مزه قهوه نمکی. حالا هر وقت قهوه نمکی می خورم به یاد بچگی ام می افتم، زادگاهم، برای شهرمون خیلی دلم تنگ شده، برا والدینم که هنوز اونجا زندگی می کنند. همینطور صحبت می کرد، اشک از گونه هاش سرازیر شد. دختر شدیدا تحت تاثیر قرار گرفت. یک احساس واقعی از ته قلبش. مردی که می تونه دلتنگیش رو به زبون بیاره، اون باید مردی باشه که عاشق خونوادشه، هم و غمش خونوادشه و نسبت به خونوادش مسئولیت پذیره… بعد دختر شروع به صحبت کرد، در مورد زادگاه دورش، بچگیش و خونوادش.
مکالمه خوبی بود، شروع خوبی هم بود. اونها ادامه دادند به قرار گذاشتن. دختر متوجه شد در واقع اون مردیه که تمام انتظاراتش رو برآورده می کنه: خوش قلبه، خونگرمه و دقیق. اون اینقدر خوبه که مدام دلش براش تنگ میشه! ممنون از قهوه نمکی! بعد قصه مثل تمام داستانهای عشقی زیبا شد، پرنسس با پرنس ازدواج کرد و با هم در کمال خوشبختی زندگی می کردند….هر وقت می خواست قهوه براش درست کنه یک مقدار نمک هم داخلش می ریخت، چون می دونست که با اینکار حال می کنه.
بعد از چهل سال، مرد در گذشت، یک نامه برای زن گذاشت، عزیزترینم، لطفا منو ببخش، بزرگترین دروغ زندگی ام رو ببخش. این تنها دروغی بود که به تو گفتم— قهوه نمکی. یادت میاد اولین قرارمون رو؟ من اون موقع خیلی استرس داشتم، در واقع یک کم شکر می خواستم، اما هول کردم و گفتم نمک. برام سخت بود حرفم رو عوض کنم بنابراین ادامه دادم. هرگز فکر نمی کردم این شروع ارتباطمون باشه! خیلی وقت ها تلاش کردم تا حقیقت رو بهت بگم، اما ترسیدم، چون بهت قول داده بودم که به هیچ وجه بهت دروغ نگم… حال من دارم می میرم و دیگه نمی ترسم که واقعیت رو بهت بگم، من قهوه نمکی رو دوست ندارم، چون خیلی بدمزه است… اما من در تمام زندگیم قهوه نمکی خوردم! چون تو رو شناختم، هرگز برای چیزی تاسف نمی خورم چون این کار رو برای تو کردم. تو رو داشتن بزرگترین خوشبختی زندگی منه. اگر یک بار دیگر بتونم زندگی کنم هنوز می خوام با تو آشنا بشم و تو رو برای کل زندگی ام داشته باشم حتی اگه مجبور باشم دوباره قهوه نمکی بخورم.
اشک هاش کل نامه رو خیس کرد. یه روز، یه نفر ازش پرسید، مزه قهوه نمکی چیست؟ اون جواب داد شیرینه
|
|
|
قیمت پیپ |
ارسال کننده: pasargadtabac - 2016/04/24، 08:02 PM - انجمن: انواع پيپ
- پاسخ (2)
|
|
با توجه به ورود کالا های جدید از امروز
پیپ های کورن آمریکا از ۱۰۵ به بالا
پیپ های ساهین ترکیه از ۳۰۰ به بالا
پیپ های گاسپارینی ایتالیا ۱۸۵ ، ۲۲۵ ، ۲۹۵ ، ۳۲۵
پیپ های بربیا ایتالیا موجود بالای یک میلیون
پیپ های ماسترو دیپاژا ایتالیا موجود بالای ۹۰۰
پیپ های مرشام آلتینی ساخت ترکیه از ۹۵۰ به بالا
برایر سیگار ساخت کافه آرتین ۲۵۵
پیپ دست ساز لیمیتد ادیشن شماره ۱۰ پاسارگادتاباک ۱۲۰۰
میرداماد،رزمیرداماد،ط۲
۰۹۳۵۲۲۰۰۰۷۷
@pasargadtabac ارتباط با ما
@pasargadtabaccafeartin کانال انجمن پیپ
|
|
|
شعر قهوه2 |
ارسال کننده: bernabea - 2016/04/24، 07:14 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
|
وقتی به چشم قهوه ای ات فكر ميكنم
از لابلای هر نفسم؛دردسر بكش
چشمان تو مزارع كوباست،...
بعد از اين،
فنجان فال قهوه ی من را تو سر بكش...
|
|
|
شعر قهوه |
ارسال کننده: bernabea - 2016/04/24، 07:10 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
|
با خاطره هایت خوشم
گرچه تلخند و سیاه و بی لبخند
من همیشه
قهوه را بی شیر و شکر دوست داشته ام...
|
|
|
پدر پیپ |
ارسال کننده: pasargadtabac - 2016/04/22، 01:03 AM - انجمن: بررسی پیپ
- بدون پاسخ
|
|
پژمان اولین جرعه قهوه اش را با آخرین لقمه نهارش پایین داد و رو به من پرسید : چرا پیپ میکشی ؟ چه لذتی داره این همه دود تو هوا فوت می کنی؟!
من درحالیکه آتش فندک را بر روی توتونهای پیپم می چرخاندم زیر چشمی نگاهش کردم و بعد حلقه های دود را در هوا رها کردم و گفتم : میشه درب مغازه رو ببندی می خواهم یکم استراحت کنم.
آفتاب ملایم بهاری از لابلای اجناس داخل ویترین خودش را درون مغازه می کشید. بوی توتون کم کم فضای مغازه را پر می کرد. روی صندلی چرمی قدیمی ام نشستم و چشمانم را بستم. به یاد پسر بچه ای افتادم که سالها پیش از پدرش پرسیده بود : پدر چرا آدم بزرگها پیپ می کشن؟
پدر در حالیکه توتونهای درون پیپش را فشرده میکرد پاسخ داده بود : پسرم هر کدام از آدمها برای انجام هر کاری دلیل خاص خودشون را دارند.
پسر که چیزی از حرفهای پدرش متوجه نشده بود همانجا کنار پدرش نشسته بود و تا پایان پیپ کشیدن پدر، به حلقه های دود که یکی بعد از دیگری در فضای اتاق رها می شدند خیره شده بود. او عاشق پیپ کشیدن پدرش بود. حتی گاهی دزدکی به سراغ پیپ های او می رفت و بوی توتون کشیده شده را از درون پیپ های پدرش به مشام می کشید. بوی خاطره انگیزی که حتی سالها بعد هنوز حال و هوای آن روزها را برایش زنده می کرد.
چشمانم را باز کردم. نم اشکی که گوشه چشمم جا خوش کرده بود را با سر انگشتم گرفتم و خاکستر پیپم را در زیر سیگاری خالی کردم. بعد آن را جلوی صورتم گرفتم و با ولع بویش را به مشام کشیدم.
پژمان درب مغازه را باز کرد و دوباره پرسید : نگفتی برای چی پیپ می کشی ؟
من در حالیکه کارت روز پدر مبارک را روی یکی از جعبه های کادویی میچسباندم گفتم : چون مرا یاد پدرم می اندازد
محمد مرتضی دهقانی
@pasargadtabac تماس با ما ۰۹۳۵۲۲۰۰۰۷۷
@pasargadtabaccafeartin کانال انجمن پیپ
http://www.pasargadtabac.com
|
|
|
|