مهمان گرامی، خوشآمدید! |
شما قبل از این که بتوانید در این انجمن مطلبی ارسال کنید باید ثبت نام کنید.
|
آمار انجمن |
» اعضا: 1,968
» آخرین عضو: B_Shaigan
» موضوعات انجمن: 3,108
» ارسالهای انجمن: 3,840
آمار کامل
|
کاربران آنلاین |
در حال حاضر 85 کاربر آنلاین وجود دارد. » 1 عضو | 84 مهمان pasargadtabac
|
|
|
قهوه |
ارسال کننده: Dr saloor - 2016/04/27، 03:49 PM - انجمن: شعر قهوه
- پاسخ (1)
|
|
نمی دانم قهوه مرا مست کرد یا چشم های قهوه ای ات
|
|
|
قلب عاشق |
ارسال کننده: bernabea - 2016/04/27، 03:35 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
|
باز هم فال قهوه گرفتم
و اینبار دل تنهای بی کسم شکست
قهوه هم مانند سرنوشتم تلخ است،تلخ تلخ
و این شیرینی لحظه های امروز توست که
برایم تداعی خاطرات تلخ گذشته است
اما اکنون
چه تلخ باشی چه شیرین برایم فرقی ندارد
چون قلب عاشقم حال و هوای دیگری دارد...
|
|
|
نگاه هوسباز |
ارسال کننده: bernabea - 2016/04/27، 03:30 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
|
و فنجانی قهوه تلخ
می پاشم
بر چهره اندوه گرفته شب
که خواب از سرش بپرد شاید
و به یاد بیاورد
هر انچه افسوس
که در من است
افسوس
که اندوه شب را
هیچ قهوه ای به هم نمیزند
جز نگاه هوسباز تو...
|
|
|
داستان مرگ و قهوه |
ارسال کننده: bernabea - 2016/04/26، 11:19 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
|
ﺭﻭﺯﯼ ﻣﺮﮒ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﻣﺮﺩﯼ ﺭﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯ ﺗﻮﺳﺖ
ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ : ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﺁﻣﺎﺩﻩ نیستم.
ﻣﺮﮒ ﮔﻔﺖ:ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺳﻢ ﺗﻮ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﻟﯿﺴﺖ ﻣﻦ است:
ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ : ﺧﻮﺏ،ﭘﺲ ﺑﯿﺎ ﺑﺸﯿﻦ ﺗﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﺎ
ﻫﻢ ﻗﻬﻮﻩ ﺍﯼ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ
ﻣﺮﮒ ﮔﻔﺖ :" ﺣﺘﻤﺎ ."
ﻣﺮﺩ ﺑﻪ ﻣﺮﮒ ﻗﻬﻮﻩ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺩﺭ ﻗﻬﻮﻩ ﺍﻭ ﭼﻨﺪ ﻗﺮﺹ
ﺧﻮﺍﺏ ﺭﯾﺨت
ﻣﺮﮒ ﻗﻬﻮﻩ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﻋﻤﯿﻘﯽ ﻓﺮﻭ ﺭﻓﺖ
ﻣﺮﺩ ﻟﯿﺴﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺍﺳﻢ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ
ﻟﯿﺴﺖ ﺣﺬﻑ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﻟﯿﺴﺖ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ
ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﻣﺮﮒ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪ ﮔﻔﺖ : ﺗﻮ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ
ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﻮﺩﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺗﻮ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﮐﺎﺭﻡ
ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﺧﺮ ﻟﯿﺴﺖ ﺁﻏﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﻢ ...
|
|
|
فرصت عاشقی |
ارسال کننده: bernabea - 2016/04/26، 11:06 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
|
کام اول و عمیق از سیگار
طعم قهوه تلخ گوشه دنج کافه
بوی برف نو که می بارید
و دست هایی که روی پیانو می رقصید
فرصت عاشقی کردن بود ، جای تو خالی اما …
|
|
|
فرض محال |
ارسال کننده: bernabea - 2016/04/26، 10:57 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
|
فکر کن قهوه بنوشی ته فالت باشد
بعد از این دیدن او فرض محالت باشد...
|
|
|
فنجان وارونه |
ارسال کننده: bernabea - 2016/04/26، 10:53 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
|
بوی عطر فنجان میدهد
هنوز!
این چشمهای قهوه ای تو
برنگرداند کسی این فنجان وارونه را...
عادت کرده ام.
|
|
|
شراب قهوه ای |
ارسال کننده: bernabea - 2016/04/26، 10:46 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
|
شعر از من شور از تو قهوه را دَم می کنم
فاصله از سر نگیر چون فاصله کم می کنم
هرچقدر گویند ما هستیم دو خطی مستقیم
عاقبت دِق میکنم یا جاده را خَم می کنم
یا بنوش از این شراب قهوه ای یا که خودم
هر پیاله در وسط آید را سمَ می کنم
خود به خود غرقم در شعری که مضمونش تویی
تک به تک با من بخوان یا شعر را بَم می کنم
گونه ات را پهن کن تا که ببوسم روی تو
گر بخواهی با لبم این سفره را جَم می کنم
شعر من را با لبت گاهی تو مهمان کرده ای
شعر از من شور از تو قهوه را دَم می کنم
|
|
|
قهوه چشمان تو |
ارسال کننده: bernabea - 2016/04/26، 10:36 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
|
از قهوه ی چشمان تو امشب ای دوست یک جرعه نصیب چشم هایم شده بود
تلخ است که از شرم گرفتی از من آن قهوه که روز و شب دعایم شده بود
این قهوه ی تلخی که به جام نگهت آن خالق یکتا چه نکو ریخته است
همراه دو مَن عسل که شیرینی توست حقا که دو مَن نمک در آمیخته است
می برد به یادگار گیلاس شبی از سرخی لب های تو یک بوسه ی ناب
زین روست که عاشق لبانش شده ام وز رنگ رخش دهانم افتاده به آب
از قامت دلربای سروت ای دوست امشب پلی از زمین به ماهم زده ام
با قامت تو پل زده ام تا چشمت یعنی که تویی ماه دل غم زده ام
|
|
|
|