مهمان گرامی، خوشآمدید! |
شما قبل از این که بتوانید در این انجمن مطلبی ارسال کنید باید ثبت نام کنید.
|
آمار انجمن |
» اعضا: 1,973
» آخرین عضو: Master Joint
» موضوعات انجمن: 3,120
» ارسالهای انجمن: 3,852
آمار کامل
|
کاربران آنلاین |
در حال حاضر 224 کاربر آنلاین وجود دارد. » 0 عضو | 224 مهمان
|
|
|
شکر صبر |
ارسال کننده: bernabea - 2016/04/27، 04:16 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
|
شاید تلخ است
ولی پر خاطره است
با شکر صبرم
مینوشم قهوه ام را
فالی نشسته بر
تلخ ترین قهوه عمرم
خیالی نیست
دل به دریا میسپارم
و نیز میگذرم از فالم...
|
|
|
ابروی تو |
ارسال کننده: bernabea - 2016/04/27، 04:09 PM - انجمن: شعر قهوه
- پاسخ (2)
|
|
دستی از طرح دو ابروی تو جا افتاده
این چه ابری است که در فاصله ها افتاده
روز بارونی و یک قهوه تلخ بی تو
امشبی طرح تو در قهوه ما افتاده...
|
|
|
قهوه |
ارسال کننده: Dr saloor - 2016/04/27، 03:49 PM - انجمن: شعر قهوه
- پاسخ (1)
|
|
نمی دانم قهوه مرا مست کرد یا چشم های قهوه ای ات
|
|
|
قلب عاشق |
ارسال کننده: bernabea - 2016/04/27، 03:35 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
|
باز هم فال قهوه گرفتم
و اینبار دل تنهای بی کسم شکست
قهوه هم مانند سرنوشتم تلخ است،تلخ تلخ
و این شیرینی لحظه های امروز توست که
برایم تداعی خاطرات تلخ گذشته است
اما اکنون
چه تلخ باشی چه شیرین برایم فرقی ندارد
چون قلب عاشقم حال و هوای دیگری دارد...
|
|
|
نگاه هوسباز |
ارسال کننده: bernabea - 2016/04/27، 03:30 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
|
و فنجانی قهوه تلخ
می پاشم
بر چهره اندوه گرفته شب
که خواب از سرش بپرد شاید
و به یاد بیاورد
هر انچه افسوس
که در من است
افسوس
که اندوه شب را
هیچ قهوه ای به هم نمیزند
جز نگاه هوسباز تو...
|
|
|
داستان مرگ و قهوه |
ارسال کننده: bernabea - 2016/04/26، 11:19 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
|
ﺭﻭﺯﯼ ﻣﺮﮒ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﻣﺮﺩﯼ ﺭﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯ ﺗﻮﺳﺖ
ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ : ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﺁﻣﺎﺩﻩ نیستم.
ﻣﺮﮒ ﮔﻔﺖ:ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺳﻢ ﺗﻮ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﻟﯿﺴﺖ ﻣﻦ است:
ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ : ﺧﻮﺏ،ﭘﺲ ﺑﯿﺎ ﺑﺸﯿﻦ ﺗﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﺎ
ﻫﻢ ﻗﻬﻮﻩ ﺍﯼ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ
ﻣﺮﮒ ﮔﻔﺖ :" ﺣﺘﻤﺎ ."
ﻣﺮﺩ ﺑﻪ ﻣﺮﮒ ﻗﻬﻮﻩ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺩﺭ ﻗﻬﻮﻩ ﺍﻭ ﭼﻨﺪ ﻗﺮﺹ
ﺧﻮﺍﺏ ﺭﯾﺨت
ﻣﺮﮒ ﻗﻬﻮﻩ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﻋﻤﯿﻘﯽ ﻓﺮﻭ ﺭﻓﺖ
ﻣﺮﺩ ﻟﯿﺴﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺍﺳﻢ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ
ﻟﯿﺴﺖ ﺣﺬﻑ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﻟﯿﺴﺖ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ
ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﻣﺮﮒ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪ ﮔﻔﺖ : ﺗﻮ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ
ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﻮﺩﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺗﻮ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﮐﺎﺭﻡ
ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﺧﺮ ﻟﯿﺴﺖ ﺁﻏﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﻢ ...
|
|
|
فرصت عاشقی |
ارسال کننده: bernabea - 2016/04/26، 11:06 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
|
کام اول و عمیق از سیگار
طعم قهوه تلخ گوشه دنج کافه
بوی برف نو که می بارید
و دست هایی که روی پیانو می رقصید
فرصت عاشقی کردن بود ، جای تو خالی اما …
|
|
|
فرض محال |
ارسال کننده: bernabea - 2016/04/26، 10:57 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
|
فکر کن قهوه بنوشی ته فالت باشد
بعد از این دیدن او فرض محالت باشد...
|
|
|
فنجان وارونه |
ارسال کننده: bernabea - 2016/04/26، 10:53 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
|
بوی عطر فنجان میدهد
هنوز!
این چشمهای قهوه ای تو
برنگرداند کسی این فنجان وارونه را...
عادت کرده ام.
|
|
|
|