مهمان گرامی، خوشآمدید! |
شما قبل از این که بتوانید در این انجمن مطلبی ارسال کنید باید ثبت نام کنید.
|
کاربران آنلاین |
در حال حاضر 42 کاربر آنلاین وجود دارد. » 0 عضو | 42 مهمان
|
|
|
بارش |
ارسال کننده: HERCUL - 2016/11/26، 05:09 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
 |
بارش نم نم باران و غروب پاییز
بوی خاک و نم باران چه قدر عالی بود
خنده بود و غزل و عشق، دو فنجان قهوه
روی آن میز فقط خنده و خوشحالی بود
قهوه همواره نمادی است میان عشّاق
طبق معمول پس ازخوردن آن فالی بود
چشم او و ته فنجان، و هی خنده ی من
آن اداهاش شبیه زن رمّالی بود
صد سوال از لب او بود و جواب از لب من
یاد آن روز عجب روز و عجب حالی بود!!!
|
|
|
چشم های تو ... |
ارسال کننده: HERCUL - 2016/11/26، 05:08 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
 |
چشم های تو قهوه ی ترک است ابروانت هوای کردستان
خنده هايت کلوچـه ی فومن گريه های تــو چــای لاهيجان
ساحل انزلـی ست چشمانت, مـــوج ها آبروت را بردند
تن داغ تو ماسه ی درياست توی گرمای ظهر تابستان
ای درخت مبـــارک نارنـــج، تــــو چــــراغ محــله ی مــــايــی
مرد همسايه ی شما دزد است شاخه ات را برای من بتکان!
مستی و می روی به جانب چپ، مستی و می روی به جانب راست
گــــاه مثل مقاله ای در شـرق, گـــاه چـــــون سرمقاله ی كيهـــــان!!
|
|
|
یکشنبه ها و دلتنگی |
ارسال کننده: bernabea - 2016/11/26، 05:06 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
 |
از تیغهی دلتنگی
به کجا بگریزیم
روزهای یکشنبه
جایی
قهوهای نمینوشیم
نرگسی نمیخریم
و بر دفتر شعرم
لبخندی نقش نمیبندد
نه نوازشی
نه جامی
که رنگ چشمانت را
لحظهای
دگرگون کند
و مرز زمان را
از میان بردارد…
|
|
|
وقتی چمدان باز کنی دلهره دارم |
ارسال کننده: HERCUL - 2016/11/26، 05:06 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
 |
وقتی چمدان باز کنی
دلهره دارم
یک چتر و دو تا
چکمه ی آماده ببینم
ای قهوه ی شیرین شده
با قاشق رویا
تلخ است تو را از
دهن افتاده ببینم
من بغض فرو
می خورم و جای
تو خالیست
هر جا که دو تا
صندلی ساده ببینم...?
|
|
|
من عادت دارم |
ارسال کننده: HERCUL - 2016/11/26، 05:05 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
 |
من عادت دارم
قهوه را تلخ بنوشم
تلخ تلخ...
به تلخی یک عشق ناکام...
به تلخی یک رفتن...
یک فراموش شدگی...
به تلخی دلهای دور از هم...
به تلخی حرفای نگفته ی محبوس در زندان گلو...
به تلخی تنهایی در نقطه ی شروع
به تلخی بغض های شکسته و عبوس
من عادت دارم قهوه را تلخ بنوشم
شاید این تلخی ثانیه ای...
شااااید این تلخی ثانیه ای
از یاد بدزدد همه تلخیه جهان
|
|
|
من... |
ارسال کننده: HERCUL - 2016/11/26، 05:04 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
 |
من قولِ تو را به تمامِ شهر داده بودم
به تمام کوچه های بن بست
به تمام سنگفرشهای خیس
به تمام چترهای بسته
به تمام کافه های دنج
اما حالا که فنجان ها
از من نا امید شده اند
باور میکنم
از اول هم کافه چی
قولِ تو را
به قهوه ی دیگری داده بود !
|
|
|
ته فنجان قهوه ام میبینم . |
ارسال کننده: HERCUL - 2016/11/26، 04:58 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
 |
میبینم
بد ترین روزها نزدیک است
میبینم
لحن کلامم خوانا نیست
میبینم
......هرچه فریاد بی صدا میزنم تو تعبیر بیهوده میکنی
میبینم
تمام احساس به حراج رفته ام صرف بیان ناگفته هایی میشود
که تو از نگاهم نمیگیری
میبینم
تاریخ مصرف عشق تمام خواهد شد
و عشقهای فاسد شده
همه ما را دچار بحرانهای تناقض افکار میکند
.
این تمام چیزی است که ته فنجان قهوه ام
میبینم
.
|
|
|
زهر بود/ |
ارسال کننده: HERCUL - 2016/11/26، 04:57 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
 |
همه گفتند قهوه ام را مینوشم/
اما این بار قهوه ای در فنجان نبود/
زهر بود/
قهوه ای که طمعش به تلخی زهر جدایی بود
|
|
|
تو |
ارسال کننده: HERCUL - 2016/11/26، 04:56 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
 |
تو خداوند نگاه پر تمنای منی
تو ضمیر ناخودآگاه غزل های منی
شبی از کوچه من عطر نگاه تو گذشت
تو دلیل پرسه های پرت وبی جای منی
کافه ای نیست که بی عطرتو باشد، شاید
تو درون قهوه ام فال و تماشای منی
من دیوانه که دنبال بهشتش نروم
توهمان سرخ ترین سیب معمای منی
گرچه یک ثانیه دنیای تواز دستم رفت
تو شریک آخرین لحظه ی دنیای منی
|
|
|
|