مهمان گرامی، خوشآمدید! |
شما قبل از این که بتوانید در این انجمن مطلبی ارسال کنید باید ثبت نام کنید.
|
کاربران آنلاین |
در حال حاضر 29 کاربر آنلاین وجود دارد. » 0 عضو | 29 مهمان
|
|
|
پنج شنبه |
ارسال کننده: HERCUL - 2017/06/27، 04:07 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
 |
پنج شنبه عاشق است
گرم و داغ مثل قهوه تلخ زمستان
مثل نوستالژى ترانه هاى داريوش
تمام نميشود تا
اشكت را در نياورد!
تا ديوانه ات نكند!
تا نگويى بس است!
لعنتى تا نم آن قطره اشك را از پس
دود سيگارت نبيند تمام نميشود!
پنج شنبه عاشق است
مثل كافه اى دنج ميان تاريكى روزهاى ديگر؛
درد پنج شنبه است كه جمعه را كلافه كرده...
عاشق است
نميفهمى؟؟؟
|
|
|
محتاجم ...! |
ارسال کننده: HERCUL - 2017/06/27، 04:06 PM - انجمن: شعر سیگار
- بدون پاسخ
|
 |
محتاجم ...!
محتاجِ یک فنجان قهوه ،
که پهلویش تو باشی ...!
|
|
|
تو باشی، قهوه ای باشد کنارش فال هم باشد |
ارسال کننده: HERCUL - 2017/06/27، 04:05 PM - انجمن: شعر سیگار
- بدون پاسخ
|
 |
تو باشی، قهوه ای باشد کنارش فال هم باشد
و در فنجان تلخم ذرّه ای اقبال هم باشد
چه می خواهد مگر دیوانه ای مثل من از دنیا؟
در اوج قلّه ای باشد به پشتش بال هم باشد
|
|
|
روزها پر و خالی می شوند |
ارسال کننده: HERCUL - 2017/06/27، 04:03 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
 |
روزها پر و خالی می شوند
مثل فنجان های چای در کافه های بعد ازظهر
اما ..
هیچ اتفاق خاصی نمی افتد
اینکه مثلا تو ناگهان
در آن سوی میز نشسته باشی …
|
|
|
شبیه کافه های تگزاس است! |
ارسال کننده: HERCUL - 2017/06/27، 04:02 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
 |
آرامش من
شبیه کافه های تگزاس است!
یک صندلی که برگردد
همه چیز به هم میخورد...
چقدر غم انگیز است
آرامش آدم
با تپانچه ی کمریِ کلانتری گره بخورد
که گوشه ی کافه خوابیده
اما
وانمود میکند بیدار است!
|
|
|
بعداز ظهر سگی ... |
ارسال کننده: HERCUL - 2017/06/27، 04:01 PM - انجمن: شعر پیپ
- بدون پاسخ
|
 |
شاعری که هیچوقت نوشته نشد ...:
گاهی وقت ها به اولین روز آشناییمون فکر میکنم ... . تو یه بعداز ظهر سگی ...
درست لحظه ای که حس میکردم تا ابد پشت ترافیکه دردم...!
تو ......رنگی ترین تصویر بودی!برای منی که دنیارو سیاه میدیدم!انگار سوخته بود کارت گرافیکه مغزم ... !
دور از تمام شلوغی های این شهر مریض ... دور از مرز زمان.....دور از مرز مکان ...پشت دورترین پنجره ی خاموش این شهر... هم آغوشم شدیُو بکارت سلامتیمو ازم گرفتی ...
منو ببخش که هر وقت سنگینم
منو ببخش هر وقت از تنهایی لبریزم
میام سراغت! آخه تو تنها کلیسایی هستی که هر روز یک شنبه ای!
.
.
.
تا ابد روشن بمون! تا ابد روشن بمون! نذار خاموش شم ... ریه هامو سنگین تر کن از آسمون سُربیه طهران!
.
.
.
هیچ وقت فکر نمیکردم ارامشمو مدیون یه تیکه چوب باشم!
پیپ لعنتییم عاشقتم ...
|
|
|
بین من و خاطرات تو |
ارسال کننده: HERCUL - 2017/06/27، 04:00 PM - انجمن: شعر پیپ
- بدون پاسخ
|
 |
بین من و خاطرات تو
یک پیپ و یک فنجان قهوه فاصله است
بین تو و خاطرات من
دو قرن سکوت ...
|
|
|
یک فنجان یادت کافی ست |
ارسال کننده: HERCUL - 2017/06/27، 03:59 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
 |
یک فنجان یادت کافی ست
تا باران بند نیاید....
تا صبح , پشت پنجره بنشیند
و انگشتش را
جلوی دهانش بگیرد رو به گنجشک ها , که هیس !!
آرام بگیرید .
اینجا کسی توی فنجانش
ماه را
دارد هنوز ...
|
|
|
زندگی ، شبیه دلتنگیهای عاشقانه است |
ارسال کننده: HERCUL - 2017/06/27، 03:58 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
 |
زندگی ، شبیه دلتنگیهای عاشقانه است
باید کنار ، یک فنجان گرم و شیرین نشست و خاطرات خوب زندگی را مرور کرد .
بی هیچ قضاوت و حسرتی
همینکه خوبی ها یادمان مانده نعمت بزرگیست .
|
|
|
در نیمه شب برفی .... |
ارسال کننده: HERCUL - 2017/06/27، 03:57 PM - انجمن: شعر سیگار
- بدون پاسخ
|
 |
نبودنت مثل تمام کردن سیگار است ،
در نیمه شب برفی ....
وقتی تمامی دکه های شهر بسته اند ..
|
|
|
|