دیروز، 11:25 AM
من امشب آرزوهامو
سپردم دست اقبالم
یه مشت حرفای ناگفته
شنیدم از لبِ فالم
ببین طعمِ گسِ عشقو
با تلخِ قهوه درگیره
مث او قهرمانی که
تو اوج قصه میمیره
سپردم دست اقبالم
یه مشت حرفای ناگفته
شنیدم از لبِ فالم
ببین طعمِ گسِ عشقو
با تلخِ قهوه درگیره
مث او قهرمانی که
تو اوج قصه میمیره