انجمن پيپ ايران|تنها انجمن تخصصي پيپ توتون سيگاربرگ قهوه|پاسارگادتاباک

نسخه‌ی کامل: مثلا
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
مثلا برای خودمان کلبه‌ی کوچک و دنجی داشتیم کنج یک جنگل سبز و در آن آرام و بدون دغدغه زندگی می‌کردیم.
مثلا صدای کلاغ‌ها بود و سارها، مثلا بی‌خبر بودیم از محدودیت‌ها و حصارها.
مثلا کاری به کار هم نداشتیم و سرزنده و مشتاق و خوشبخت زندگی می‌کردیم. با کسانی که دوست داشتیم هر غروب می‌نشستیم روی بام یا ایوان و وداع خورشید و رجعت ماه را در نهایت آرامش و شُکوه، تماشا می‌کردیم. مثلا هوا سرد می‌شد و کنار شومینه پیپ میکشیدیم قهوه می‌خوردیم و کتاب می‌خواندیم و حرف‌های خوب می‌زدیم. مثلا از رنج و بیماری و اندوه و ظلم، نشانی نداشتیم و ساکن اصیل‌ترین و سبزترین کوچه‌های بهشت بودیم و بی هیچ تظاهری، حالمان خوب بود.
مثلا باد سرد پاییز می‌وزید و آغوش مهربانی داشتیم برای پناه گرفتن، یا برگ‌های خشک و نارنجی می‌ریخت و شور و اشتیاق عجیبی داشتیم برای قدم زدن.
و جهان پر بود از درخت‌های سبز و چشمه‌های جوشان و آسمان پر بود از پرنده‌های آوازخوان و ستاره‌های درخشان و ابرهای پر باران.
مثلا زیر سقف چوبی و آرام کلبه، با صدای جیرجیرک‌ها می‌خوابیدیم و با تلنگر نرم آفتاب پشت پنجره بیدار می‌شدیم.
مثلا برف می‌نشست پشت شیشه‌ها و دانه می‌ریختیم برای گنجشک‌ها و گرم بودیم میان دیوارها و کِیف می‌کردیم.
مثلا همه چیز شبیه به یک خیال‌بافیِ شگفت‌انگیز بود،
اما حقیقت داشت.