انجمن پيپ ايران|تنها انجمن تخصصي پيپ توتون سيگاربرگ قهوه|پاسارگادتاباک

نسخه‌ی کامل: گاهی اوقات برای ماندن باید رفت
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
پشت میزش نشسته بود تا از برنامه ای که برای ترفیع جایگاه شغلی من تو ذهنش داره حرف بزنه
ساعت هفت عصر بعد از یک روز شنبه شلوغ کاری
قبل از هر چیز از من پرسید چای یا قهوه ؟ هنوز نمی دونم با اون همه خستگی چرا گفتم چای و به قهوه امریکانو اتاق مدیر عامل نه گفتم
هنوز حرفش رو شروع نکرده بود داشت پیپش رو پر میکرد ، صدای کبریت ، دود و بوی توتون ، خدای من ... ، خسته باشی و دلت قهوه بخواد و مدیرعامل جلوی چشمهات پیپ بکشه و تو فقط به پیپ و توتون خودت توی کیفت فکر کنی ، یک چیزی تو مایه های شکنجه است
چند تا پک که زد سرش رو آورد بالا و بی مقدمه گفت : من باور دارم گاهی اوقات برای ماندن باید رفت ، رفتن با تمام برداشت هایی که میشه ازش کرد منظورمه ، رفتن از سلامتی به بیماری و جنگ باهاش ، رفتن از یک شهر به شهر دیگه ، رفتن از یک شرکت به شرکت دیگه ، رفتن حتی از یک کشور به کشور دیگه ، البته من تو رو خوب میشناسم...
پک زد به پیپ...
تو از این رفتن ها زیاد داشتی تو زندگیت ، تو هیجده سالگی زدی زیر میز راحتی تو خونه پدر مادرت و رفتی کیش ، بعد رفتی آمل ، درست که تموم شد و رفتی سر کار و هم زمان هم رفتی به جنگ یه بیماری سخت و هم رفتی سر کار و هم دوباره رفتی دانشگاه...
پک زد به پیپ...
از مجردی رفتی به متاهلی و دوباره برگشتی...
پک زد به پیپ...
آماده یه رفتن دیگه هستی ؟
خندیدم و گفتم : من آماده ام که برای بهتر شدنم هر چند بار که لازم باشه رفتن رو تحمل کنم ولی اگه بهم چند دقیقه استراحت ندین که برم تو حیاط شرکت و پیپ بکشم قبل از هر چیز باید این جا وسط اتاق شما از حال رفتن رو تجربه کنم ...
خندید و پک زد به پیپش و گفت : از حال نرو ، همین جا پیپ ت رو بکش ، قراره کلی کار داشته باشیم با هم ...
هر چند اون ارتقای شغلی به دلایلی انجام نشد ولی این یه جمله برای ابد تو ذهن من موند :
                                                               
                                                                            " گاهی اوقات برای ماندن باید رفت "