انجمن پيپ ايران|تنها انجمن تخصصي پيپ توتون سيگاربرگ قهوه|پاسارگادتاباک

نسخه‌ی کامل: پیپ و رفاه حال ما
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
[تصویر:  Famous-Pipe-Smokers.png]

   بوی عجیب پیپ پر از نوستالژیهای کودکی است. سه چهار یا پنج سالگی های مبهمی که پر از بوی بی نظیر پیپ است....

یادم می آید آن کتابخانه ی سفید قدیمی را که به تخت دو نفره ی مادرم وصل بود. و من می دانستم پیپ بابا پشت کدام طبقه پنهان شده است. و آن بسته های مشکی و قرمز رنگ توتون که دوست داشتم دستم را داخلش فرو کنم تا زیر ناخن های کوتاهم پر از خرده توتون شود و من تا چند ساعت تا وقتی مادرم شیطنت جدید را کشف نکرده است دستم را مدام بو می کشیدم.

   کوچک تر از آن بودم که معنای بوها را بدانم اما این بو را دوست داشتم. دوست داشتم بنشینم و پدر را وقتی دود از دهانش خارج می شود نگاه کنم. در کودکی هایم خیلی حضور نداشت. مدام سفر بود و پی کارهای کسالت باری که می گفت برای رفاه ما انجام می دهد. و رفاه برای من همگی با هم بودن بود و او نبود اغلب.

   حالا بزرگ شده ام. در دفتر کارم در سکوت بی نوسان عصر پنجشنبه نشسته ام و به ساختمان نقره ای رنگ رو به رو با یازده طبقه نگاه می کنم و بی آنکه بدانم در بوی پیپ که از طبقه ی بالا می آید شناور شدم. این بو برایم پر از احساس امنیت است. حسی خوشایند و سیال که نمی دانم از انتهای خاطرات کدام زندگیم می آید و مرا این چنین دچار می کند. می روم به سال های دور و مبهم کودکی های بی دغدغه که همه چیز به کام بود جز نبودن های گاه گاه او. و حالا نبودن های مداوم و مستمر من.

   تو را دوست دارم . بوی پیپ را و آن کتابخانه ی قدیمی سفید که نمی دانم کدام مال خری آن را با خود برد از سرکوچه وقتی اسباب کشی کردیم و به خانه ی بزرگ تری رفتیم و تو باز هم نبودی برای رفاه حال ما...

+ نوشته شده در  پنجشنبه بیست و نهم بهمن ۱۳۸۸ساعت   توسط گلبو فیوضی